آخرش مجبورم وکیل مامانم رو بگیرم. خیلی گوگولی و مهربونه. مادرم ماهی یک و نیم بهش میده. البته مادرم خودش یه پا وکیله سر درخواست طلاق تو ۷۰ سالگی وکیل گرفت خوشش اومد از خدماتش و الان ۵ ساله باهاش قرارداد داره.
امروز قرار بود با مسئول بخش در خصوص کسب رضایت او برای همراه نداشتن بستگان درجه یک موقع پذیرش صحبت کنم که نرفتم و تمام روز بین خواب و بیداری در بگومگویی با خود راجع به سفر آسمانی بودم.
رفتم آژانس بسته ام رو تحویل بگیرم.بساط آبجو و سیگارشون پهن بود.بعد از یه مکالمه ای یکی از راننده ها پرسید مگه چند سالته؟ و در ادامه گفت یعنی ۸ سال از من کوچکتری و اونوقت من کجا و تو کجا! انگار ۲۰ سالته. گفتم ارگانهای داخلی مهمه زیر آفتاب بودین چروک افتاده. به سیگارو..اشاره نمود.
"خیلی خستهام رئیس.خستهاز تنها سفرکردنتنها مثل یه چلچله زیر بارون.خسته ازاینکه هیچ وقت رفیقی نداشتم که پهلوم باشه ازم بپرسه از کجا اومدم به کجامیرم ویا چرا.اینقدر خستهام که آدمها همدیگر رو اذیت میکنندخسته از تمام دردهایی که تو دنیا حس میکنم ومیشنوم،هر روز، فردا بیشتر میشه.."
《 به چیزی متکی بودن یعنی ابتذال. اقرار به اعتقاد، آرمان، زن یا حرفه ــ همهی اینها یعنی بند زندان و دستبند. بودن یعنی آزاد بودن 》
#کتاب_دلواپسی
#فرناندو_پسوآ
یه روزایی رو داشتم که تو عروسی، دعوا، ساخت و ساز، تخت می گرفتم می خوابیدم و سیل هم مرا می برد. حالا با تعداد 🙈قرصِ خوابِ "مغز خراب کن" هم خوابم نمی بره.
عوضش وسایل آشپزخونه رو سه سوت کیسه بندی کردم جهت اثاث کشی. فقط شکستنی ها رو می زارم تو کارتن. که فوقش سه تا کارتن بشه. کتاب، لباس،رختخواب،خنزل پنزلها میرن تو کیسه پلاستیکی باستثنای مجلسی ها. اختراع خودمه😍. اثاث کشی داشتین خبر کنید برای بسته بندی پلاستیکی. ارزون حساب می کنم.🤭