جدیدا حتی کوچکترین معاشرت و ورودم به جامعه باعث میشه تا چند هفته حالم بد شه نمیدونم ملت یه طوری شدن یا من دیگه کارم تمومه

آخرش مجبورم وکیل مامانم رو بگیرم. خیلی گوگولی و مهربونه. مادرم ماهی یک و نیم بهش میده. البته مادرم خودش یه پا وکیله سر درخواست طلاق تو ۷۰ سالگی وکیل گرفت خوشش اومد از خدماتش و الان ۵ ساله باهاش قرارداد داره.

همش منتظرم خودم رو تو یکی از این عهسا ببینم.🤭 .ما هم این همه ددر دودور بودیم خب. چرا سوژه عکساتون نشدیم.😕

4 stations

امروز قرار بود با مسئول بخش در خصوص کسب رضایت او برای همراه نداشتن بستگان درجه یک موقع پذیرش صحبت کنم که نرفتم و تمام روز بین خواب و بیداری در بگومگویی با خود راجع به سفر آسمانی بودم.

سکوت، در این قرن بی‌حیا، یکی از خدایان است. ـ ژان کوکتو

...من سوگوار زندگی ام هستم. و چقدر باشکوه سوگواری کردید آقای چخوف!

حوصله رزومره ها، دغدغه ها، غرها، تفریحات و شوآف های مهاجرها یا پناهنده ها رو ندارم. برام سواله چطور بعد از سالها هنوز جذب کامیونیتی اون کشور نشدند.

تایملاین اینا هم پس عبارت است از این موضوعات مشمئزکننده یا دردناک. معضلات تایم لاین جهانیه.

galactic dahlia.

ژینا یعنی چی؟ یعنی زندگی...

رفتم آژانس بسته ام رو تحویل بگیرم.بساط آبجو و سیگارشون پهن بود.بعد از یه مکالمه ای یکی از راننده ها پرسید مگه چند سالته؟ و در ادامه گفت یعنی ۸ سال از من کوچکتری و اونوقت من کجا و تو کجا! انگار ۲۰ سالته. گفتم ارگانهای داخلی مهمه زیر آفتاب بودین چروک افتاده. به سیگارو..اشاره نمود.

دیگه جاش نبود نطقم رو ادامه بدم که چه بلاهایی سر خودم آوردم و بعد اندازه پول خونه و ماشین قسطی خرجش کردم تا کمی بهتر بشه.

"خیلی خسته‌ام رئیس.خسته‌از تنها سفرکردن‌تنها مثل یه چلچله زیر بارون.خسته ازاینکه هیچ وقت رفیقی نداشتم که پهلوم باشه ازم بپرسه از کجا اومدم به کجامیرم ویا‌ چرا.اینقدر خسته‌ام که آدمها همدیگر رو اذیت میکنندخسته از تمام دردهایی که تو دنیا حس میکنم ومیشنوم،هر روز، فردا بیشتر میشه.."

《 به چیزی متکی بودن یعنی ابتذال. اقرار به اعتقاد، آرمان، زن یا حرفه ــ همه‌ی این‌ها یعنی بند زندان و دستبند. بودن یعنی آزاد بودن 》 #کتاب_دلواپسی #فرناندو_پسوآ

بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن بودن یعنی آزاد بودن

یه روزایی رو داشتم که تو عروسی، دعوا، ساخت و ساز، تخت می گرفتم می خوابیدم و سیل هم مرا می برد. حالا با تعداد 🙈قرصِ خوابِ "مغز خراب کن" هم خوابم نمی بره.

عوضش وسایل آشپزخونه رو سه سوت کیسه بندی کردم جهت اثاث کشی. فقط شکستنی ها رو می زارم تو کارتن. که فوقش سه تا کارتن بشه. کتاب، لباس،رختخواب،خنزل پنزلها میرن تو کیسه پلاستیکی باستثنای مجلسی ها. اختراع خودمه😍. اثاث کشی داشتین خبر کنید برای بسته بندی پلاستیکی. ارزون حساب می کنم.🤭