دوستی داشتم که روابط متعدد داشت،ولی وقتی ازش فاصله گرفتم که فهمیدم با زن متاهل هم رابطه داره.حالا اون مهاجرت کرده،موفقه و همسرش مدله؛
عوضش من در تنها رابطهام متهم شدم که خیانت نکردم،چون عرضهاش رو نداشتم!
۲تا درس گرفته باشم اینه که دنیا به کام لاشیهاست و کسی ارزش عشق رو نمیفهمه
جالبه مردهای متاهل و پارتنردار خیلی راحت پیشنهاد رابطه میدن به دخترا و خیلیهاشون هم جواب میگیرن، ولی من حتی نمیتونم به یک نفر پیشنهاد بدم.
از اون طرف هم که مد شده مدام اسکرینشات پیشنهاد رابطه رو میگیرن و مسخره میکنند!
همون یک ذره اعتماد به نفسی که جمع میکنم هم لگدمال میشه
شاید این هوش مصنوعی لعنتی درست میگوید،شاید من اصلا وجود ندارم که جرات ندارم در اکانت اصلیام در طول ده سال یک عکس از خود بگذارم...
شاید "زندگی من خالی خالی است مثل توییترم" که هرچه میگویم و گفتهام لایک نمیگیرد،هرچند که آنجا زیاد هم چسناله نمیکنم تا کسی را خسته کرده باشم...
مصائب که زیاده...
ولی خیلی فیلم و سریالها رو دلم میخواست فقط بخاطر اون دوباره ببینم، تازه خوب هاش رو گذاشته بودم آخر؛ مثل یک تیکه خوشمزه غذا که میخوای بمونه آخرش تا طعمش بمونه...
ولی فیلمها و سریالها همینجوری موند و تنها طعم تو دهنم، طعم یچیزیه تو مایههای "خاک و یخ و خاکستر"
اینکه در حسابی که مثلا با هویت خودته و چند نفری از دوستان حضور دارند، از روزمره و نظرات و احساساتت بنویسی ولی هیچ واکنشی یا لایکی نگیری، جز تحقیر چی داره؟
ترجیح میدم همینجا بنویسم، لااقل اینجا میدونم برای دیوار دارم حرف میزنم!
چنان محو شده که حتی نمیذاره استاکش کنم!
از همه شبکه های اجتماعی خودشو غیرفعال کرده (بلاک نکرده و حتی عوض هم نکرده چون لینکدینش رو نمیتونه عوض کنه و دوباره نتورک ایجاد کنه از اول) و حتی اینکارش هم داره عذابم میده 😕
توییت هاشو سریع لایک نمیکنم، میزارم مثلا ۱۰-۱۵ نفر دیگه لایک بزنن و بعد من، که مثلا تابلو و ضایع نشم!
با این اوضاع توقع هم دارم که از تنهایی در بیام [ایموجی ریدم به این روحیه و اعتماد به نفس]