ادامه توییت قبل:
به من افتخار کنه و منو به رسمیت بشناسه! با اینکه میدونم از اون مامان، مامانی در نمیاد یا بابا لایک نخواهد داد ولی یک بخشی از وجود من بدنبال این تجربه است و هی ناکام میشه. سوگ باعث میشه بصورت عمیقی خودم رو به رسمیت بشناسم
#روانکاوی
#تراپی
#سوگ
مامان جان دقیقا یه سال بعد از اونروزی که رفتی دخترکی جسور و چشم قشنگ مثل خودت رو کشتند…
خوب شد که نبودی ببینی،
که چشمهات طاقت اینهمه اشک و درد دخترهای ایران رو نداشت!
#نیکا_شاکرمی
#سوگ
#مامان
قسمت ۱ از فصل۲ Black Mirror با عنوان Be Right Back بنظرم یکی از ایدههای قابل اجرا در آینده نزدیکه و از اپیزودهای مورد علاقه من☺️
اما #محمود_مقدسی عزیز، تحلیلی روی این اپیزود با موضوع #سوگ و نقش تکنولوژی در سوگواری انجام داده که بسیار شنیدنیه😌
t.me/theworldasIsee…
#فیلم_تراپی
روزی در نقطه ای از #زندگی می ایستی که میدانی دیگر بدتر از این نمیشود
در آوار #پوچی دفن میشوی
گویا بن بست زندگی همین جاست
میدانی که #سوگ های بدتر از این هم پیش می آید
ولیکن آن زمان تواناییش را داری
درد میزان رنج نیست، عدم ظرفیت و خامی ما میزان رنج را تایین میکند.
#سوگ پدیده غریبی است. ترکیبی از #سرگردانی ، #وهم و #گریه. سرگردان در واقعیت و خیال، هستی و نیستی. وهم بودن عزیزی که میدانی دیگر نیست حتی برای چند ثانیه. تمنای آغوش او و آرزوی اینکه این وهم به واقعیت بپیوندد... و گریه...وقتی که گرمی اشکهایت تو را از وهم درمیاورد.
۱- از تابستان ۱۴۰۰ که مادرم فوت کرد دیگر مواجههام با #سوگ دیگران مثل سابق نیست. قبلا یک تسلیت میگفتم اما نمیتوانستم هیچ همذاتپنداری از درون با آنها داشته باشم. اما در این سه سال هر وقت کسی از مرگِ عزیزش میگوید تمام احوالاتی را که در کلمات برجسته میکند نه تنها میفهمم که در
واتساپو باز کردم
استوری از هانی قلبم اومد تو دهنم،
اعلامیه با خط خودش استوری کردن
و من هنوز باورمنمیشه،
مرگ خیلی عجیبه خیلی یعنی چی یه دفعه همه چیز تموم میشه، دیگه نیست واقعی نیستااا😭😭😭💔
#سوگ
داشتم با تلفنی با همکارم تو کارخونه حرف میزدم در مورد کارکرد ماهش سوال داشت یهو گفت یکی از کارگرا افتاد دوباره زنگ میزنم و قطع کرد
۱۰ دقیقه بعد زنگ زد و ادامه ی حرفشو داشت میزد گفتم کارگر چی شد گفت هیچی مرد!
#سوگ
قصهی نبودن آدما خیلی عجیبه من هنوز بعد دو سال باورم نیست که مامانم رفته، فقط به نبودنش فکر نمیکنم حالا چطور باید نبودن خواهرشوهر چهل و یک سالهم رو بپذیرم؟
#سوگ
مامان گنجشکها را خیلی دوست داشت و جیکجیک آنها را که میشنید گاه بیاختیار میگفت: «جان.»
حالا هر روز من با سر و صدای گنجشکها از خواب بیدار میشوم و میبینم که از مادرم خبری نیست...
#سوگ مادر
#شاهرخ مسکوب