اون مسخ کافکایی که نیاز داریم اینه: یه روز صبح که همه‌ی آخوندها از خواب بیدار می‌شن احساس می‌کنن باید حیا کنن و مملکت رو رها کنن.

ولی دهه شصت جالب بودها. رد که می‌دادی جای پارک و رو انداختن به این و اون، کافی بود بری نزدیک‌ترین سازمان تو محل و خونه و غذای مفتی با یه حبه سیانور می‌گرفتی. مگه آدم از زندگی چی می‌خواد؟

پارسال من و رییس سابق به این نقطه رسیدیم. الان او مانده و ۵۰ میلیارد بدهی و میله‌های زندان که هی نزدیک‌تر می‌شن...

اسنپ هم که دید آب قطعه و همه عصبانی؛ گفت زیرپوستی این کمپین رو راه بندازم تا هم دوباره اسم اسنپ بشه موضوع گفت‌وگو (بدون ایجاد حساسیت)؛ هم ناخودآگاه تصویری مظلومانه رو به مخاطب تداعی کنم‌(سانحه دیدن پیک).

یه نوار هم از من به جا مونده که دارم می‌گم "الهه منو زد." و این صدای ماندگار کلیدیه برای رمزگشایی از علت مشکلات روابط عاطفیم. تا روزی که پولدار بشم و برم پیش روانکاو:))

کله‌ام کیریه چون درجه‌دار حروم‌لقمه‌ی یگان امداد گیر داد به یه سراتو که توش سه تا خانم بودن. گفت ۸ تومن خلافی دارید سر حجاب و فلان و گفت دنبالش راه بیفتن برن پارکینگ. شرط می‌بندم چون ماشین خود پلیس هم سراتوئه، گفته دشت حروم‌لقمگی امروز رو با همین سراتو کرده باشه.

بزرگسالی یعنی جلوی وسوسه‌ی برداشتن چیزی رو می‌گیری چون همین‌جوریش خرجت بیشتر از دخلته و با حسرت در یخچال رو می‌بندی.

اَاااه بسه دیگه! یا صحبت موسیقی سنتیه یا بازیگرها و کارگردان‌ها. دو تا داستان‌نویس مادرمرده رو هم قاطی بازی کنید.

تینیجردختری بود، گوگولی؛ اما پشت خط پسره رو شست پهن کرد که اگه مشکل خواب داری "برو کلینیک خواب، تو تهران هست چنین چیزی." بعد به دوستش گفت کسی که واسه زندگیش ارزش قائله می‌تونه واسه تو هم ارزش قائل باشه چون بخشی از زندگیشی و لحن و رفتارش پخته بود، نه تصنعی. عجیب.

شما دلتون پاکه، دعا کنید جنگ جهانی بشه؛ نذرش هم با من.

برعکس همین می‌تونه یه ماجرای جنایی باشه: آقا خوشگله پیام داد که حس گشتن ندارم، بریم خونه؟ و کار به بیمارستان کشید.

امروز برای شادی روح شهید کرک چای کرک خواهم خورد.

ولی خودمونیم‌ها، دهن ترامپ سر این خاورمیانه و اوکراین سرویس شده‌. یا نتانیاهو رو خطه، یا زلنسکی، یا شاکی و متشاکی این‌ها. مردی کل هدفش این بودخدمت چین برسه، الان تو منجلاب این دو جا گیر کرده.

یکی از باگ‌های توییتر فارسی اینه کلا مجاهدین رو یادش رفته. فرض کن آمریکا زد عظمی و تشکیلات رو ترکوند، یه نیرویی هم پیاده کرد که نظام رو ساقط کنه و بره. دست‌به‌نقد دنبال کسی می‌‌گشت که فردا نفراتش بتونن تو خیابون رژه برن و کنترل باقی سپاه و ارتش رو به دست بگیرن... احتمالش نیست؟

سر این میزهای سوشال وقتی دو تا دختر مثل مرغ پرکنده بالا و پایین می‌پرن و خودشون رو به میز و صندلی می‌کوبن و بلندبلند می‌خندن دوست دارم یه پوستر بزرگ از اون میم "لطفا به ایشان کیر بدهید" رو تقدیم کنم بهشون. یه پوستر "من کس می‌خوام" هم واسه پسرهایی که بلند گنده‌گوزی می‌کنن.

تو بچگی (مثلا ده سالگی) محال بود بتونم به زبون فرانسه کارتن ببینم. تحملش نمی‌کردم. انگلیسی رو به زحمت نیم ساعت. اما سوپر آرتی‌ال آلمان صبح تا شب باز بود و از لحن و کلماتی که معنی‌شون رو نمی‌دونستم لذت می‌بردم. هنوز هم از شنیدن آلمانی لذت می‌برم و علتش رو پیدا نمی‌کنم!

الان مضحک به نظر میاد، اما یه زمون واقعا ملت فکر می‌کردن شاگرد اول و معدل الف بودن و دانشگاه خوب خوندن = پول زیاد بالقوه. امروز این‌ها معادل شانس مهاجرت شدن که همون هم داره سخت‌تر می‌شه و غیرممکن. فردا شاید معادل کوپن غذا باشه و بن خواربار ویژه‌ی نخبگان در زمان قحطی.

بوی پاییز و نصفه‌ی تاریک و سرد سال میاد و فقط اگه عین شش ماهش رو تو مسافرت دور دنیا، عشق و حال فراوان همراه با حلقه‌های دوستی و اجتماعی پرتعداد و حساب بانکی بی‌انتها باشم، می‌تونم از فروپاشی روانی جلوگیری کنم.

دو نکته: ۱- پلاک ایران ۱۱ چیزی مثل نیسان گاویه. فرق نمی‌کنه رو مرسدس بسته شده باشه یا رو گاری. ۲- این اسنپ و تپسی پفیوز مسابقه گذاشتن سر تبلیغ موتور گرفتن. فکر کن پشت اون راکب یکی هم بدون کلاه نشسته بود. البته که این چیزها تو ملکت بی‌صاحاب مهم نیست.

از همون موقع معلوم شد این یارو تیم داشت، یه سری آدم پدوفیل و آزارگر مثل خودش، احتمالا این نشر راوی هم یکی دیگه از اعضای همون تیمه، یه حیوان کثیف دیگه که اینطوری خودش رو لو داد.