خیلی خوشحالم که ایمپرشن‌ام کم‌تر شده، احساس بهتری دارم.

برای اینجور اداها می‌میرم، حس زندگی میده.

ماچا ساروی: ماچا، شیر، گنده گوزی، عسل طبیعی، برنج طارم، امیر معافی.

چیزی که توی دلش گفت:

امروز داشتم راجع به یکی با مامانم حرف می‌زدم، بدون مقدمه گفت خیلی دوستش داری‌ها، زیاد حرف‌اش رو می‌زنی.

اَی مِن نختمه شیش صبح بیه و آلت خر.

سرگیجه زندگی رو به کام‌ام شدیداً تلخ کرده.

اما لیاقت من چیزی بسیار بهتر از این تابستان افتضاح بود، واقعاً غم‌انگیز.

من فاحشه‌ی کله‌پاچه هستم.

قبلاً که آدم‌ها راجع به هر موضوع کوچک و بزرگی توی فضای مجازی نظر نمی‌دادند زندگی زیباتر بود. واقعاً این فضای سمی آثار مخربی داره.

من خیلی گناهی‌ام، اذیتم نکن.

اگر فرهنگ غذا خوردن با قاشق و چنگال انقدر سفت و سخت نبود، قطعاً تمام عمرم رو با دست غذا می‌خوردم.

برای اینکه مراسم عروسی‌ام هیجان‌انگیز باشه، علی گرایلی رو دعوت می‌کنم.

شوهر خاله‌ام کراکس‌ام رو پوشید و حسابی کثیف‌اش کرد (واقعاً نمی‌دونم چطور سایز پاهاش شد) بعد که گفتم چرا مال منو پوشیدی گفت فکر کردم دمپایی توالته. :)

با چیزی که هستم و چیزی که می‌خوام باشم، زندگی کردن در این موقعیت و با این خانواده، واقعاً برای من سخت و عذاب‌آوره.

نمی‌خوام کالکشن‌های پاییزی رو ببینم، لطفاً بس کنید.

توپر بودن دردی‌ست بی درمان.

کاش این‌جا بودی.

سفر سفر سفر می‌خوام.