خب نسترن جون حالا اینترنتو خاموش کن بشین سر گردگیری و تمیز کردن گالری گوشیت که داره میترکه. حرفم نباشه. جمعه و تعطیلی نداریم🥲

۸۰ درصدشو انجام دادم، دختر خوبی بودم. فقط دیگه پا شدم برم پنیر درست کنم این وسطا🥸

دقیقا همینه! 🍆

مرداد ۱۴۰۴✨ مرداد همش کار کردم، خیلی کار کردم.، و البته ورزش. تفریح تقریبا زیر خط فقر🥲

در ستایش انجیر‌✨ می‌تونم بگم این کیک با طعم عمیقش، تا الان خاص‌ترین کیکی بود که با ترکیبات طعمی به سلیقه‌ی خودم، پختم.

هر روز صبح: «آخ جون صبونه»🙃

چِری پای🍒🥧 وای این حقیقتا چیز دیگری بود ظرافت پیچیدگیش. بهش فکر می‌کنم دوپامین ترشح می‌شه :))))))

تو دو ماه اخیر موها به طرز ترسناکی ریزش گرفته. قشنگ دسته دسته🥲

امروز چقدر عجیب بود. با اینکه فقط دو تا سفارش برای تحویل داشتیم، له شدم از خستگی.

هیچ روزی اندازه امروز تحت فشار نبودم. امروز همه‌ی فشار این هفته، شاید حتی هفته‌های قبل، فَوَران کرد. دوست دارم بخزم زیر پتو، مثل کسی که مریض شده و احتمال میده تب و لرز کنه.

اگر نبودم مرا در چیزهایی پیدا کنید که دوستشان داشتم، مثلا صبحانه🥹

امروز بدون برنامه و فکر قبلی، خیلی یهویی، «عجله نداشتن» رو تمرین کردم. هنوز خیلی کار داره ولی اگر موفق بشم خیلیییی حالم بهتر میشه.

چیکار کنم؟

الان یادم افتاد سال ۸۹-۹۰ دانشجو بودم، یه عینک دودی Ray Ban Wayfarer داشتم. حواسم نبود گذاشتمش بالای سرم، تو دستشویی سینما ملت از سرم افتاد و جلوی چشام سُر خورد و رفت. اون موقع نه ولی الان میتونم براش یه دل سیر گریه کنم :(

دو سال پیش همین مرداد و شهریور بود که بعد از ۲-۳ ماه تِست و فکر کردن تصمیم گرفتیم صبحانه هم سفارش بگیریم. «اون عکسی که دارم سیب میچینم برای همون موقع و عکاسی اعلام‌ سفارش‌گیریه» هنوز مثل روز اول ذوق میکنم که انقدر استقبال شد از چیزی که خرید ضروری نیست و حتی فقط به صورت ارساله.🥹

خدا میدونه از صبح چقدر دوییدم که همه سفارشارو قبل ۱۱ که برق میره آماده کنیم.