وقتی خبر کنسرت همایون بهم رسید، اولین سوالم این بود که «جمهوری اسلامی از همچین جمعیتی نمیترسه؟»
متأسفانه از همین واکنشم متوجه شدم که اصلاحطلب درونم هنوز با یه دستبند سبز منتظره شجریانها به کمک روحانی در حال مرغ سحر خوندن میرحسین رو رفع حصر کنن و بعدش همه دور هم ربنا بخونیم.
درست زمانی که داشتم بررسی میکردم که اگر همسفر تپسی و راننده با نقشهی قبلی بخوان خفتم کنن چقدر شانس زنده موندن دارم، آقای همسفر عینک بنددارش رو از تو کیف سامسونتش درآورد و درِ قاب گوشیش رو مثل کتاب باز کرد. حالا قراره زنده و سالم به کارمندی کردنم برسم که از مرگ هم بدتره.
امروز ساعت دوازده بیدار شدم دیدم رئیسمون اساماس داده «سلام.»
منم تو خواب و بیداری نوشتم «سلام.» و خوابیدم.
الآن دارم میرم دفتر؛ امیدوارم سطح طنز رئیسمون جوری باشه که بتونه پابهپای من به این اتفاق بخنده.
بهعنوان کسی که از تهرانی بودنش مطمئن نیست و روش اینسکیوره، وقتی میخوام از گیت مترو رد بشم و شارژ کارتم تموم شده خیلی خجالت میکشم. یه جوریه که انگار از قبل نمیدونستم شارژ این کارت یه روز تموم میشه و باید از قبل شارژش کنم. برای همین هر سری بلند میگم «ای بابا دوباره...»
بچهها هر موقع وقت مناسبی برای هودی و بوت بود شما بهم بگید من خودم تشخیص نمیدم. هر سال یکی پیدا میشه با نیشخند بهم بگه «تو گرمت نیست اینا رو پوشیدی؟»
میخواستم سوار اسنپ شم، ماشین رو دور زدم رفتم از پشت راننده سوار شدم. راننده با خنده گفت چرا اینجوری سوار شدی؟
گفتم باید اول میرفتم پلاک رو چک میکردم و بعد مینشستم پشت شما که اگه خواستید برگردید خفهم کنید سختتون باشه.
بعد هم درِ ماشین رو چک کردم که از داخل باز بشه.
امروز استادمون کلی از حقوق اقلیتهای جنسی دفاع کرد، آخرش گفت «خلاصه سالیان ساله که این همجنسبازها دارن با تبعیض میجنگن.»
یهو زد اسلاید بعدی، یه کتاب بود که کاورش عکس یه سیاهپوست بود؛ تا آخرین لحظه منتظر بودیم در حال دفاع از حقوق سیاهپوستها «نیگرو» خطابشون کنه.
وقتی دارم جلو بقیه وانمود میکنم مختارنامه برام جذابیتی نداره، ولی رسیده به اون دیالوگی که از بچگی حفظم.
«...تزویر، سکهای دوروست که بر یک رویش نام خدا، و بر روی دیگرش نقش ابلیس است...»
صبح دیر کرده بودم، رئیسمون پیام داده بود: ساعت ۱۰:۱۰ است!🤣🤣
نوشتم: یه آرزو کنید.🤣🤣
حالا تازه طنزم رو همینجا تموم نمیکنم؛ چند روز دیگه پیام میدم «امروز ۷/۳۰ است!🤣🤣»
داداشم تازه ازدواج کرده، یه دختره بهش پیام داده که پول شینیون و میکاپ زنت و مادرزنت رو برام واریز کن خودشون نمیدن. این هم از عتیقههای گدایی که ما باهاشون وصلت کردیم.