"همای شیرازی چون به حضور امیرکبیر رسید برای خوش آمد این کلام را خواند: «ای متکی به تکیه میړ اتابکی»، امیر، خود دنباله آن آمد و گفت: دیگر مخوان. او حق داشت زیرا می دانست که مصرع دوم این بیت این است: «غافل مشو ز قصه يحیای برمکی!»"
خواب دیدم رفتهم طوس مقبره فردوسی، دیدم کلی بلدوزر و جرثقیل و... باغ و استخر و همه چیز رو خراب کردهن و دارن ساختمونهای عجیب و غریب و بلند میسازن. توی خپاب گریه کردم. ولی خود مقبره دست نخورده بود.
به نظرم مورچهها موجودات بیفکری هستند. تا حالا یک مورچه هم ندیدهام که چند لحظه در حال تأمل باشه. همیشه مشغول حرکت از این طرف به اون طرف اند. البته موجودات کوشا و بینهایت مؤدبی هستند. به هم که میرسند سلام و احوال پرسی میکنند حتی اگر صدبار و بیشتر تکرار شود.
از گزارههای که این روزها زیاد گفته میشود بدیع بودن ابتکار پزشکیان است. به گمانم ما نباید تاریخ را از خودمان آغاز کنیم و باید تجارب پیشین را از یاد نبریم. صورت بدویتر این تجربه آقای #پزشکیان را #خاتمی هم انجام داده بود. آن تجربه مکتوب نشد و نسلهای بعد و مورخان محروم شدند.