به زور کلونازپام چندساعت خوابم برد، یکی به من بگه دقیقا چی شده؟🤦🏻‍♀️

دوستان من سواد سیاسی ندارم میشه بگید چند درصد احتمال داره ما هم مثل سوریه و غزه و … بشیم؟

دل من تنگه برای همه روزایی که رفتن❤️‍🩹

من تازه داشتم مسیر پولساز هموار میکردم که بدم عشق کنه بچه نوه نتیجه ام که جنگ شد.

انقد بی حوصلم که از هفت صب نشستم یه کلاه و یه کیف رافیا بافتم، انگشتامو حس نمیکنم دیگه.

اينجور كه بوش مياد تو خرداد فقط من و يه چندتاي ديگه شوهر نكرديم)))

تنها سه گانه ای که شرایطشو دارم بهش رو بیارم ایمان، تقوا، عمل صالحه.

روز پنجم جنگزدگی؛ تو داهاتمون بیکری پیدا کردم 🥐

توییت های دختری که دوستپسرش سرباز بوده و زیر آوار مونده رو میخونم و اشک می ریزم. الهی بمیرم برای این غم.

«کاش سرم را بردارم و برای هفته‌ای در گنجه‌ای بگذارم و قفل کنم در تاريکی يک گنجه خالی ... روی شانه‌هايم جای سرم چناری بکارم و برای هفته‌ای در سايه‌اش آرام گيرم.» - ناظم حکمت؛ فارسیِ احمد پوری.

در “ نشستم به در نگاه میکنم “ ترین حالت ممکن ام.

عكس های خردادتون یه جوریه که انگار فقط من شبونه با یه لنگ دمپایی جنگزده شدم داهات، بقیه همه روتین وار ماچا لته خوردین و خیلی بوجی موجی بودین!

کاش میشد خونه رو بغل کنم🫂

من برگشتم خونه و خیلی خوشحالم 🥹♥️ ۱۴۰۴/۰۴/۰۴

فک کنم امشب وقت خوبیه یه بطری شراب باز کنم و به سلامتی این زندگی بنوشم🍷 فقط حیف که جای بابا خالیه.

٥ صبح با نيش باز بيدار شدم و صبحانه خوردم كه برم كشيك، ويش مي لاك اهالي توييتر فارسي🫱🏻‍🫲🏾

امروز کوچه ‌پس‌ کوچه های مرکز شهر رو قدم زدم (بغل کردم).

آدمایی که برای پیدا کردن پارتنر دنبال حساب بانکی، رشته و دانشگاه طرفن هنوز به بلوغ فکری نرسیدن.

بچه ها من واقعا تمرکزمو از دست دادم🤦🏻‍♀️

در حالی که دارم زبان سومم رو میخونم تو مغزم یک صدایی بی وقفه میخونه: «هواپیما شماره ۲۴ فرود آمد فرودگاه آبادان…»