من بیش از حد سر به فرمان بودم، پاک ساکت میشدم، به کناری میخزیدم و فقط وقتی جرأت میکردم جُم بخورم که از تو دور بودم، آنقدر دور که دست قدرت تو لااقل به طور مستقیم به من نمیرسید.
*نامه به پدر/کافکا
ای سرزمین!
کدام فرزندها، در کدام نسل،
تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمان خود خواهند دید؟
مادرِ ما، ایران!
جانِ زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟
چشمانِ ما به راه عافیت تو سفید شد،
ای ما نثارِ عافیتِ تو...
*نونِ نوشتن/محمود دولتآبادی
*جانم فدای مادرم (ایران)
#وطن
…رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز، و گام هایمان را استوار ساز، و ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
#ایران
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقی است میمانم
من از اینجا چه میخواهم، نمیدانم
[...]
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
و میدانم
تو روزی باز خواهی گشت
#فریدون_مشیری
نام جاوید وطن؛ صبح امید وطن…
جلوه کن در آسمان؛ همچو مهر جاودان!
وطن ای هستی من؛ شور و سرمستی من…
جلوه کن در آسمان؛ همچو مهر جاودان!
بشنو سوز سخنم؛ که هم آواز تو منم…
همه جان و تنم؛ وطنم وطنم وطنم وطنم!
#ایران
*با دیدن خوندن این دختر نوجون بی اختیار چشمانم خیس شد.
باغبان گر پنجروزی صحبتِ گل بایدش
بر جفایِ خارِ هجران صبرِ بلبل بایدش
رندِ عالمسوز را با مصلحتبینی چهکار
کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
#حافظ
#توكل
هان کجاست
پایتخت این دژآئین قرن پرآشوب
قرن شکلک چهر
برگذشته از مدار ماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خونآشام
قرن وحشتناکتر پیغام
کاندران با فضلۀ موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی برمیآشوبند
هرچه هستی هرچه پستی هر چه بالایی
سخت میکوبند.
ما زندهایم!این بار هم شانس آوردیم اما به چه قیمتی؟!با هزار تلاش یاد میگیریم با زخمهایمان زندگی کنیم که زخمی بزرگتر سراغمان میآید.
فعلا زخم به زخم سرگرم ساختن خود شدهایم تا کی نوبت زندگی شود؟!
همیشه خود را عاشق زندگی نشان دادهام اما با همه آسیب آیا ارزشش را دارد؟!
#زندگی
این روزها نمیدونم چگونهام... اصلا نمیدونم چطور باید باشم؟!
پیروزیم یا سرخورده آتشبس؟!خوشحال باشم از اتمام جنگ یا ناراحت از کشته شدن هموطنهایم
دو روز آخر واقعا سخت گذشت.دوستانم کشته شدند و من حیران
حالم؟! درونی پر از آشوب اما باید خود رو قوی نشان داد چون زندگی ادامه دارد.
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو «دریغ دریغ»
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو «فراق فراق»
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو «وداع وداع»
که گور پردهٔ جمعیت جنان باشد
#مولانا
#سردارباقری
این شبها جای مسعود دیانی عزیز واقعا خالی است.
زندگی به روایت مسعود دیانی/ روزنوشتهای ایشان در مواجهه با سرطان که منجر به مرگ شد. mehrnews.com/news/5730190/%…
*خدایش رحمت کند.
پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است
از من به من فرسنگ ها راه است
خاموشم اما
دارم به آواز ِ غم خود میدهم گوش
وقتی کسی آواز میخواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کردهست
اینجا سراپا گوش باید بود:
–رد از نهاد ِآدمیزاد است!
#هوشنگ_ابتهاج
*مدتیست توان حرف زدنم نیست.