یه شخصی در همسایگی هر وقت برقا میره شروع میکنه به تمرین تار زدن. و من با لذت و حسرت به تمرین کردنش گوش میدم همیشه

ولی واقعا از زنی که دیگه غُر نمیزنه بترسین!

برای نیم ساعت کلا آنتن رفت و واقعا داشتم از استرس اینکه جنگ شده قالب تهی میکردم. خداجونم نمیشه این آزمایشگاهِ تاب‌آوری رو چند صباحی از خاورمیانه ببری تو اروپا برپا کنی؟

در تلاش برای درست‌خواباندن «این بچه» دارم فسیل میشم. روزی حداقل سه ساعت فقط صرف خوابوندن میکنم :)

از جمله مثال‌هایی که میزنم برای تقبیح ازدواج راه دور یکیش اینه که الان مثلا اینهفته عروسی پسرعمومه و من فقط برای رفت و آمد به اون عروسی باید ده میلیون پول خرج کنم.

حرف «خ» رو کشف کرده و صبح تا شب نوای « آآاااااااااخخخخخخ» رو گوش میدیم:) #شش_ماهه

دیروز با «این‌بچه» اومدیم تبریز، یک ساعت در دمای بشدت بالا تو هواپیمای خراب نشستیم و بچه بشدت کلافه ‌بود و حال خودمم بد شد، ولی اولین بار بود میدیدم مهماندارا انقدر مهربون و مردم‌دار بودن. نوبتی بغلش میکردن و بادش میزدن تا مشکل هواپیما حل شد و دما اوکی شد. #هواپیمایی_معراج

ثابت کن گاوی، بدون اینکه بگی گاوی…

مامان‌بزرگش براش هزارپا خریده، اینم هرشب بغلش میکنه میخوابه:)

بچه رو خوابوندم روش پشه‌بند گذاشتم، هی بیدار شد هم پیش‌پیش کردم خوابید، دوباره هی بیدار شد. رفتم بالاسرش دیدم بچه رو با پشه، زیرِ پشه‌بند حبس کردم🫢

داشتم میگفتم چه عجببب، مرد آریایی یه بار نیومد به یه مادر حس ناکافی بودن بده، کهههه…

حس خوبِ امروز: این بچه رو گذاشتم رو تختش، همش گریه می‌کرد و بغل میخواست که تو بغل بخوابه، کنارش دراز کشیدم لالایی خوندم و بعد از چند دقیقه که در سکوت بهم خیره شد، لالا کرد🥹

یکی از مشتریای عمده پیام داد که این‌بار از همه‌ی کارات صدتااا میخوایم ولیییی لوگوتو از کارا بردار، لوگوی ما رو بزن، تخفیف هم بیشتر بده:)) چشم عاباس‌آقا

استایل کالسکه‌سواریِ آقا:))

کاش بلد بودم شعر بگم؛ یا حداقل نقاشی بکشم؛ یا حداقل یه سازی بزنم؛ این غم زیبا باید یه نمودی پیدا می‌کرد… حیف شد…

دوستانِ اهل‌فن بدنه‌ی ماشین ظرفشوییمون خیلی شدید برق داره چیکار میشه کرد؟

تازگیا فهمیدم میزبان بودنو خیلی بیشتر از مهمونی رفتن دوست دارم. پر از انرژی میشم.

دیشب آخرین قسمت «وقتی زندگی بهت نارنگی میده» رو دیدیم آخر شب همراه با این مرد داشتیم زار میزدیم😭 چقدر این فیلم خوش‌ساخت و خوش‌قصه‌س. شبیهش اگه میشناسین معرفی کنین لطفا

امشب برای اولین بار خودش رو از بغل باباش پرت کرد بغل من^_^ #هفت_ماهگی

ذائقه‌ی این بچه واقعا عجیبه چیز شیرین مثلا سرلاک بهش میدم عوق میزنه اونوقت عاشق آبگوشت و سوپ مرغه. امروز هم با ترس یکم بهش روغن زیتون دادم یجوری چشماش برق زد انگار بستنی خورده😐 #هفت_ماهه