می ترسم اگر هميشه عشق
تمرين سرخوش روزهای بی تو بودن باشد
ميمانم
با اين نوازشهايی همواره میمانم
با اين دلتنگیهای مدام
با اين نازهای دورادور
میمانم
هميشه دَری را نيمهباز میگذارم برای آمدنت
هميشه دلم را برای دلت
تنها نگه میدارم ...
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند...
گاهى اوقات صلاح است که تنها بشوى
چون مقدر شده تک خال ورق ها بشوى
گاهى اوقات قرارست که در پيله ى درد
نم نمک شاپركي خوشگل و زيبا بشوي
گاهي انگار ضروري ست بگندى در خود
تا مبدل به شرابى خوش و گيرا بشوى...