نگفت نه؟ نگفت من یه نامزدی.. کسی رو دارم؟ گفت یا نگفت؟

دیگر ای آسمـان آبی، خسته ام زین جستجوها یاد من کن هر کجایی، آن عروس آرزو را

تنهایی زندگی کردن این‌شکلیه که یه دفعه یادت میفته دو روزه با هیچکس حرف نزدی.. و هیچ صدایی ازت بیرون نیومده.

"تابوت روز‌های زندگی‌ام را هر روز تا قبرستان بر دوش میکشم و از شوق زندگی، کفن مردگانِ دیگر را میدزدم، تا فردا بر تن صبح بپوشانم.."

که از خاطرت پاک نمیشه .. چشماش چشماش چشماش چشماش . . .

به قول آقای هدایت که ما همچنان میسوزیم و میسازیم. قسمت‌مان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز.

به قول بانو که خسته از هر چی که بود، خسته از هرچی که هست..

قصه ی گذشته های خوب من خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

آقا یه افسردگی ما رو گایید.

"آه که این لعنتی، این قرص های افسردگی رنگ به رنگ دوز به دوز به باد داد آرام زندگیم.. "

آره هامون جان. آره. مهشیدِ تو. با اون عظیمی گوه

«حالی که دارم برای خودم هم شناخته نیست… از همه چیز خالی شده‌ام. نه خوشحالم، نه بدحال، نه شاد نه غمگین، نه امیدوار یا نومید، بی‌گذشته و آینده، سکونی بی‌زمان و مکان، معلق در هیچ، نوعی آگاهی خواب‌زده به وجود خود، خوابی بدون رویا با چشمانی باز.» . شاهرخ مسکوب

میدونم که به قلبت ریده شده. ولی چاره ای نیست.

یه دوسال دیگه به این منوال بگذره به حمد خدا مام همین‌طوری کسخل میشیم.

آخ آخ که Draconian چه قدر وحشتناک فوق‌العاده هستش. خانم هیکه هم که درجه اول.

ای قوم ظالمین هی بهشون میگم ۱۰ درصد، بابا ۵ درصد حاج آقا لااقل یه درصد ..

"احتمالا وقتی از درد می‌افتی رو زانوت من خیلی دور از توام روی زانوی خودم.. "

این منم مادر بزرگ، مرد قلبی طلسم شاعری بدون قلب، عاشقی بدون اسم چیزی که مادر بزرگ حالا باید بشکنه نه دیگه طلسم دیو، شیشه ی عمر منه