تف بر من و سکوت من و شعرم تف بر تو باد و زندگی و شاید تف بر کسی که چشم به ره ماند تف بر کسی که سوی کسی آید‌ ‌ |نصرت|

برام سواله چه داینامیکی جاریه که عده قابل توجهی از جایی که بنظر میاد خودشون رو از نظر اخلاقی در مرتبه بالاتری می‌بینند مردم رو موعظه می‌کنند که در این شرایط چه احساساتی داشته باشند.

روشنفکر ایرانی دلباخته پیامبری است. عاشق منبر رفتن. دلبسته‌ی نصیحت و من می‌دانم، مردم نمی‌دانند. شیفته جایگاه اربابی. بیچاره ما که گرفتار هزار مصیبتیم و یکی هم این‌ها.

بروز آشفتگی در هیچ خانه‌ای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب‌ها، تاب ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیاید و اجزا پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند. |خانه ادریسی‌ها، غزاله علیزاده|

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد.

غباریم زحمتکش بادها به وحشت اسیرند آزادها |بیدل|

دین، وقتی دیگر توان به آتش کشیدن ما را نداشته باشد، دست به دامان‌مان خواهد شد. «در باب تاریخ دین و فلسفه در آلمان» - هاینه

گمانم تجربه ویژه‌ای در ایران باشد که این‌روزها که زندگی روزمره تا بُن خود سیاست‌آلود است افراد بسیاری بنابر جهتگیری متفاوت سیاسی بین خود و دوستان و اطرافیانشان مرز جدایی و فاصله عمیقی می‌بینند. مسئله‌ای که پیش از این هم وجود داشته اما در شرایط فعلی مانع مهمی برای ارتباط می‌شود.

دوستان، به‌طورکل نصیحت و توصیه چندان کاربردی برای شنونده نداره.

همه‌ی افراد اعم از زن و مرد ترس خاصی از زن‌ها دارند. چرا که هر فردی که به خوبی رشد کرده و عاقل شده و توانسته است خود را پیدا کند در ابتدای سرگذشت خود بدهکار یک زن است؛ مادری که در آغاز وجود نوزاد از قدرت مطلق برخوردار بوده است. چند نکته درباره‌ی معنای کلمه‌ی «دموکراسی» - وینیکات

از چه اپلیکیشنی برای تبدیل صدا به متن استفاده میکنید و رضایت دارید؟

در سال‌های اخیر، موجی از شور و شوق نسبت به مدیتیشن و تأثیرات آن بر مغز در فضای عمومی و علمی به راه افتاده است. پژوهش‌هایی نظیر مطالعه‌ی مشهور سارا لازار، که مدعی افزایش ضخامت قشر پیش‌پیشانی مغز تنها در عرض هشت هفته مدیتیشن هستند، جایگاه ویژه‌ای در ذهن بسیاری از مخاطبان یافته‌اند.

بسیار امید بود در طبعم ای وای امیدهای بسیارم |مسعود سعد سلمان|

چقدر این کلمه «ناترازی» که میگن نتراشیده، نخراشیده و بی‌معنیه.

انسان تنها زمانی می‌تواند زندگی کند که احساس کند زندگی چیزی را از او دریغ می‌کند. از همین‌رو، مالیخولیا (افسردگی بالینی) تنها به سراغ کسانی نمی‌آید که پی‌درپی شکست و ناکامی دیده‌اند، بلکه گاه دامن کسی را می‌گیرد که به موفقیتی رسیده، اما افق فانتزیکی برای پس از آن نداشته است...

دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس.

مرگ چنان مهیب و شوکه‌کننده فرود میاد گویی هرگز نمی‌دونستی زندگی پایانی هم داره.

لزومی که برای توصیه و نصیحت بعد از درددل بقیه حس می‌کنیم بیشتر ناشی از عدم تحمل ما نسبت به اون ماجرا و احساسات مرتبط باهاشه. آدم‌ها موقع صحبت از احساساتشون بیشتر از هرچیز نیازمند همدلی‌اند و اغلب همدلی در سکوت بین حرف‌ها اتفاق میفته.