سعی می‌کنیم قوی باشیم! به خصوص‌ تو جامعه ما که همیشه تحت فشاری

تقریبا چهارساله که نویسنده شدم و به نظرم همین موضوع باعث شده ذهنم مرتب‌تر باشه

یه پیشی دخمل دارم هر وقت میام دارو بهش بدم میزنه تو گوشم :(

واقعا بزرگترین بدبختی ما نبود شغل درست حسابیه! به خصوص وقتی به دخترا درست حقوق نمیدن یا سواستفاده می‌کنن

احساس می‌کنم دچار پیچیدگی فکر و احساس همزمان شدم!

دیگه افتادیم وسط تابستونی که شبای شیرازیشم خیلی گرمه خب

واقعا ظهر برق رفتن عین شکنجه می‌مونه

انقدر خوابم گرفته که منتظرم بگذره و بخوابم

ما صبحمونو با گرما شروع میکنیم به این صورت

امروز مامانم حسابی بداخلاقه!

کی از دست سریالای ترکی راحت میشیم؟

امسال تابستون شیراز ادای تابستوناس شمالو درمیاره! همچین ابر میشه که رسما همه خفه شیم:/

مامانم خیلی جالبه! از سر صبح کتری روشن میکنه تا خود شب توی گرمای چهل درجه چای میخوره و مدام از گرما گلایه داره🤣

واقعا این آقایونی که تو سن پنجاه سالگی دنبال بیست سال کوچیکترن، فکر میکنن طرف عاشقشونه؟🤣

واقعا دلم برای خودمون می‌سوزه! توان خریدمون نصف شده و اصلا مشخص نیست ایندمون چی میشه

نمی‌دونم ماجرا چیه که شیراز این همه شرجی شده! بعنی قشنگ سونا نشستیم آب یه می‌خوریم

واقعا کسی که از اول شروع رابطه دنبال سکسه خب باید توقع داشته باشه دختره از همون روز اول توقع پول داشته باشه! چطوریه که طرف خواسته هاشو یه راس میخواد ولی یارو دختره باید فقط بپذیره

دنبال یک شغل درست درمون میگردم بعد هر جایی که رزومه دادم و زنگ زدن دقیقا سرکاری بودن🤣

باد خوش شیرازی😍

خب به هرحال فکر می‌کنم دنبال ساختن چیزی نباشم سنگینتره😆