ندونسته کونمو به گشادی سپردم .

i’m losing interest in everything again.

در رویای آینده غرق‌و در کابوس حال سرگردانیم..،

این فامیلای مام خیلیی فعالن هر روز متد های جدید گوه خوری رو میکنن ✨✨

وقتی با بابام بحثم‌میشه :

“I’m going to take a nap for half an hour” Me 6 hours later:

بله من هم خر رو می‌خوام، هم خرما رو، هم خدا رو، هم نمره‌ی بیست کلاس رو، هم تو رو، هم اون‌ها رو. همه‌چی رو می‌خوام هم‌زمان.

شما تا وقتی نفهمید خرج کردن پول نقد درواقع از پولتون کم نمیکنه هیچوقت girl math رو متوجه نمیشید

تبریک تولد خط قرمزمه یعنی اگه آدمای دورم تولدمو تبریک نگن تا ابد برام کنسل میشن.

ینی چی که جنگ شد ؟ من تازه میخاستم بعد کنکور بیام اینجا توییت بزنم .

وضعیت جوریه که انگار واس جکاتون محسن لرستانی پلی کردن .

بابا به‌به⚡

حسم بعد حل یه دونه استوکیومتری:

به معنی واقعی کلمه همش خوابم. اصلا هرکاری میکنم بازم خوابم میاد. خسته شدم ازین وضعیت.

خانواده‌م به این درک رسیدن که آلارم گوشی من در واقع وسیله‌ایه که به اونا اطلاع می‌ده باید بیان منو بیدار کنن.

نیازمند یک عروسی پرشکوه تو کونم هستم

از خون جوانانِ وطن... کنسرت امشبِ کاروانسرا با صدای «پرستو احمدی»: youtube.com/watch?v=oYcaDH…

بچه ها از پیجمون یکم حمایت کنین🤍 veezwear

«ای دریغا، ای دریغا، از جوانی، از جوانی.. »

اول یواش یواش دیگه نتونستم کتاب بخونم، بعد نوبت این شد که تماشای فیلم و سریال رو هم بذارم کنار، هر روز و هر روز تمرکز و حوصله‌م کم‌تر و کم‌تر شد و در حال‌حاضر، یه بدبختم که فقط می‌تونه چندتا توییت بخونه