«احساس بیهودگی میکردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همهچیز به هم میخورد. نه من قرار بود به جایی برسم و نه کل دنیا. همهی ما فقط ول میگشتیم و منتظر مرگ بودیم.»
_چارلز بوکوفسکی.
من شیفتهی جزئیاتم:
بوی شامپو روی موهام
بوی تمیزی لباسی که تازه شسته شده
حس بالش نرم وقتی تازه خوابیدی
بوی کتاب نو
بخار روی فنجون چای
نور آفتاب صبح که از پنجره اتاقم میاد
بوی نون تازه
بوی ادکلن مورد علاقم روی لباسام
صدای قطرههای بارون روی پنجره
بوی گل تازه
لمس خمیر نرم با دست
از اونجایی فهمیدم با خیلی از آدما فرق میکنم که فصل تولید مثل زیست یازدهم رو نخوندم حتی یه صفحشو، درحالی که یسریا واسه همین فصل میومدن تجربی
(اتفاقا برعکس بلدشم نبودم)
قبلا اینجوری بود که دوس نداشتیم کسی متوجه ناراحتی یا مشکلمون بشه. الان کنارشون اشک میریزیم و به این فکر میکنیم که حتی اگه زمینو زمانو چنگم بزنیم کسی نمیتونه نجاتمون بده.
بچه ها خراب نکنید
بخدا اعتماد، احساس ، روان، صبر، حوصله و ذوق آدما با ارزشه.
مهم ترین دارایی آدم خودشه که میاید گند میزنین تو همه چیو میرین.
نکنید..خیلی وقتا هیچی مث قبل نمیشه...