قراردادن نوشابه سرد در یک نایلون مجزا از غذای گرم، و تحویل آن به پیک، یه سطح بالایی از درک و شعور رو میخواد که متاسفانه بیشتر رستوران داران عزیز در تهران ندارند...

دیگه از اواخر مرداد، کم کم تابستون کمرش شکسته میشه و این خوبه!

زندگی خیلی کوتاه تر از اینه و آدم ها خیلی بی ارزش تر از اینن، که بخوای عقیده تو سانسور کنی!

انصافا سگِ بله و سروش پلاس شرف داره به ui/ux آشغال واتس اپ! شِت ترین پیام رسان تاریخه انصافا...

ترجیح میدم محلِ کارم بیابونای اطراف ورامین باشه تا این سعادت آبادِ لجنِ گوه✌️😊

واقعا به ما یاد ندادن با هم حرف بزنیم.قطعی میگم هشتاد نود درصد مشکلات نتیجه حرف نزن و برداشت شخصیه

مردادِ صفر چهار :))

ساقی، هر آنچه جامِ بلا دادی اش به دست... دست از وَرایِ ساغرِ دیگر دراز کرد!

ناترازی انرژی، یه دلیلش اینه که من ۱۸۰۰ کیلومتر با موتورم راه رفتم، هزینه سوختش شده ۱۸۰ هزار تومن! اونم با نرخ آزاد :) قیمت برق و آب و بنزین و... تا زمانی که واقعی نشه، همینه داستان!

قضاوت کردن آدما هم جالبه! بدون اینکه بدونن چیشد یا چی نشد یا جزئیات موضوع چیه، راحت جاج می کنن :)

داداشم فردا داره مهاجرت می کنه و میره... شاید برای چند سال، شایدم همیشه! خدا نگذره ازتون، که زندگی هامون رو نابود کردید... و چند هزار کیلومتر بین اعضای خانواده ها فاصله انداختید!

چند ساعته که دیگه داداشم رو کنارم ندارم... شاید حداقل برای یکسال! صبح که تو فرودگاه بدرقه ش کردیم، انگار داغ بودم و نفهمیدم... ولی کم کم داره بهم فشار میاد و دارم بغضی میشم! از پیش بینی ای که داشتم، داره سخت تر میشه تحملش...

یه روزی میاد که به فشاری که این روزا دارم تحمل می کنم و مویی که ازم داره سفید میشه، لبخند میزنم؛ لبخندِ رضایت... نه فورا، ولی حتما!

هم‌سفره بودن با اینایی که رژیم سخت می‌گیرن واقعاً رو اعصابم می‌ره. لقمه لقمه‌ی آدم رو تحلیل می‌کنن. «وااای اون نوشابه که داری می‌خوری قندددد خالصه!!!» می‌دونم خب لعنتی، تو رژیمی نه من!

امروز با برادر عزیزم تور تهران گردی ۴۰ کیلومتری داشتیم و دیدم تسلطی که بر پامنار و بهارستان و پونزده خرداد داره انصافا کمتر از تسلطش بر تاپ لوکیشن های فرمانیه و دروس نیست😁

۵ مهر ساعت ۴ صبح مکانیزم ماشه فعال میشه، و در واقع وقتی ما هممون خوابیم جوونیمونه که میسوزه.

نگاه مامانش یه جوری میگه حیف که بیمه تامین اجتماعی نیستی...

خدایا همینکه عزّت و ذلّت دست خودته، برای آرامشم بسه❤️ مرسی که هستی

سر کوچه مون یک سالی هست که شعبه جدیدش باز شده! به آقای قهوه زن ش گفتم تا حالا نیومده بودم اینجا رو😂 ولی تا دلت بخواد سیمای ایران و ونک رو میرم :) برگشت بهم گفت خجالت نمی کشی پیشِ ما نمیای؟ و منم اینجوری شدم🥹🤣😂😁

شهریور ۰۴ با چند روز تاخیر