💅

Embrace by Wilhelm List (Austrian, 1864-1918)

جالب‌تر از خود ماه‌گرفتگی، دیدن آدم‌های دیگه روی بالا‌پشت‌بام بود که توی سکوت به آسمون خیره شده بودن. اگر از دیوارهای کوتاه بین خونه‌ها می‌پریدی می‌تونستی با همه‌شون دوست بشی.

Stranger in Moscow.

نمی‌تونم از تختم خروج کنم، قشنگ به تشکم چسبیدم.

مامانم اینا رو فرستادم تئاتر شب دوازدهم امشب تا خودم در خانه تنها تنها پارتی کنم.🪩🪅

چه خوب کس می‌گید.👍🏻

زندگیم رو می‌کنم و یک‌هو همه‌چیز ناامید کننده می‌شه، این‌قدر که دوست دارم خودم رو بندازم توی اقیانوس.

مامانم واقعاً با خانواده شوهر عشق.

داشتم فکر می‌کردم چرا یکی باید قایقش رو یک‌جوری دیزاین کنه که شبیه به چیزکیک بشه و بره وسط دریا.

سرم این‌قدر درد می‌کنه که دوست دارم خردش کنم. غصه هم زیاد دارم. عالیه.

امیدوارم زودتر به پوشیدن بافتنی‌های جدی برسیم.

شهریور.

امروز کار کردنم روی پروژه‌ای که به مشتری باید بدم و ددلاینش نزدیکه، در حد لاک‌پشت پیر و رنجور بود.

اعتیاد به بازی مزرعه‌داری، من رو از توییتر کیلومتر‌ها دور کرده و این حال می‌دّه.