آیا میدانستید من این کارارو چند سال پیش برای کالکشن یلدای طلای #سنجاق طراحی کردم. کلا هرچی کار تایپوگرافی داره طراحی منه. البته نمیدونم دیگه اینا تولید میشن یا نه. سنجاق یکی از برنداییه که هنوزم به نظرم کارای شیک مینیمال زیاد داره.

اونموقع‌ها که دوست بودیم یه روز همسر یه تیکه از یه انیمیشن رو برام فرستاد که یه دختری پرواز میکرد یه جنگل مرده رو تبدیل به یه جنگل سبز کرد. برام نوشت حسم بهت و تاثیری که تو زندگیم داشتی مث این دختره هست. هیچی دیگه مخم زده شده و الان با دوتا بچه زندگیمونو سبز پررنگ کردم

ربات لگویی بامداد خیلی برام جالبه که کامل سر و دست و پا و شکم هم خودش تنهایی ساخته. #دوسال‌و‌هشت‌ماهگی

قوت غالب من و بی‌بی‌هام هفته ای سه چهار وعده از اینا میخوریم انواع گوشت و سبزیجات رو میذارم تو ایرفرایر و گوجه و زیتون یه دیپ هم با کدو و ماست درست میکنم کنارش ولی همش حس میکنم پروتئینش کمه

فکر کنید ورمیداری همه اون دندونای سوراخ زردنبورو تمیز میکنی ،سیاهیاشو میتراشی، ترمیم میکنی گیلتی پلژر جدیدم اینه میرم ویدیو درست کردن دندون میبینم و اون لحظه تراشیدن سیاهی ها واقعا خیلی برام لذت بخشه. کاش موقع انتخاب رشته ما این ویدیوها بود حداقل یه تلاشی میکردم برای دندون پزشکی

دم پریودم میشه مثل این اسباب بازی پلاستیکی‌ها میشم که خالیه و توم باد سردی میوزه. حتی تو چله تابستون شب قبل پریود من دارم یخ میزنم. البته تو دو سال اخیر اینطوری شدم. اصلا نمیدونم چطوری توضیح بدم درونم باد یخ میوزه فقط سردی خالی نیست. برم به هر دکتری بگم میاد توییتش میکنه مطمئنم

عشق کتاب کار

یه ساعت رفتم پارک سردرد گرفتم از بوی عن و گوهایی که میکشن حالا ما همش تو قسمت بچه‌هاییم وضع اینه یه سری دختر پسر نهایتا دبیرستانی گله گله دور هم جمع شدن و دود میکنن واقعا آدم میترسه دو روز دیگه بچه‌های مام همینقدری میشن

هاونگ و دسته چوبی سایز 8 فقط 250 سایز 10 فقط 440 ریتوییت و فیو شما نشان بزرگواری و بزرگ منشیتان میباشد

بچه ها شمارو نمیدونم ولی من وفتی یادم میفته هنوز به نصف تایمی‌که باید پریود شم نرسیدم و بیست ساله دیگه حداقل این روال ادامه داره دلم میخواد خون گریه کنم یعنی حداقل ۱۵۰۰ روز دیگه این وضع منه خدایا من دیگه نمیتانم

بشقابی که برای بی‌بی‌ها می‌چینم... کباب شده در ایرفرایر با یک قاشق روغن زیتون

ظهر که خبرارو دیدم یادم افتاد بابام گفته بود این هفته میرم بندرعباس. تو فاصله ای که یادم افتاد تا جواب تلفنو داد ضربان قلبم رفت رو هزار

جدی جدی اگه بابام دیروز یه ساعت زودتر میرسید بندر دقیقا تو اسکله کار داشت و معلوم نبود ماهم الان وضعمون از اینی که هست بدتر باشه یا نه