The date I deserve 🫵🏻

درستش:

خسته شدم می‌خوام برم خونمون.

دوست‌دخترم اومد کتابخونه پیشم، منم مجبورش کردم بذاره براش لاک بزنم.

جایزه خوب درس‌خوندن این دو سه روزم خودمو سیب‌زمینی سوخاری مهمون کردم:»

وقتی خوشحال زندگی می‌کنم ی چیزی در من می‌ترسه. من عادت به خوشحالی ندارم.

با ما همراه باشید با یک ساعت دیگر از رژه رفتن من رو مخ تراپیستم✨✨✨

بازم برای دوست‌دخترم لاک زدممم

دوست‌دخترم اومد پیشم، برام خوراکی گذاشت و رفت:(((

با بستی موفرفری‌م رفتیم ایونت موفرفریا و بعدش تو کافه لگو درست کردیم:»

درس داره دهنم رو سرویس می‌کنه ولی حداقل دوست‌دخترم هرروز میاد کتابخونه بهم سر می‌زنه 😭

حداقل فردا قراره بسیار روز ✨✨✨ ای باشه خوشحالم

بیاید اوردرس کردن با پوشیدن هیلز و جین رو عادی سازی کنیم.

دیت ناهار:»

رسیدم کتابخونه و دوتا جا کنار هم گرفتم و الان منتظرم دوست‌دخترم هم برسه با هم درس بخونیم:»

پیش رفتن با جریان زندگی داره باعث بدبختیم می‌شه. وقتشه خودمو جمع و جور کنم و برنامه‌ریزی کنم یکم.

از وقتی سنم دو رقمی شده دامن نپوشیدم. حالا که پاییزه، فردا با خانومی داریم می‌ریم برای من دامن بخریم که با هودی و بافت بپوشم :»

با خانومی اومدیم کتابخونه درس درس درس.

بیاید ی فکت جالب از خودتون بگید حالا که تو استراحتم. خودم: خونه‌درختی بچگی دارم.

دوست‌دخترم اینو ازم گرفت وقتی داشتم توییتاتونو می‌خوندم😭 به دستبند‌های ستمون که من درست کردم توجه کنید*