به حرفامون فکر کردم دیدم‌ با اون در مورد همه چی صحبت میکنم درست همونطوری که با خودم حرف میزنم

داستان کوتاهی بود خیلی رسمی پیشنهاد دوستی داد، خیلی قطعی رد کردم.

امروز مطمئن شدم که تصمیم برای تنها بودن واقعا چیزیه که میخوام نه چیزی که شرایط میخواد ازم.

همه چیز خوب بود ولی “اون” نبود..

کاش یا من بزرگتر بودم یا تو

حالا هی بگو به کی میخوای نشون بدی بنده عکس قدی‌‌ یامو فقط واسه مربیم میگیرم🚶🏼‍♀️

همیشه یادت بمونه کجاست خونه، مهم نیست اونا دارن‌ چی‌رو نشون میدن زمان میگیره یکی یکی قهرمان‌هاتو زمان داره میگه شبیه خودت شو درختای بی‌ریشه میرن با این طوفان بده دستاتو، خودم میشم ریشه‌ی تو، |تو تاریکی، او و دوستانش|

تو کتاب فروشی داشتم کتابا رو بالا پایین میکردم یکی خیلی رندم یهویی گفت “دختر رنگ موهات خیلی قشنگه..”، ببین از درون ذوق کردم :)

حقیقتشو بخوای دیگه با ادمایی که اشتباها سنمو پایین‌تر حدس میزنن مخالف نمیکنم، اصن هرچی شما بگین

موهامو کوتاه کردم یهو زندگیم ۱۰۰ برابر جذابتر شد

برام از چیزایی بگو که فکر میکنی برای هیچکس مهم نیست :)

انگار منتظرن که گاردتو بیاری پایین تا سریع ناامیدت کنن.

دقیق مثل اونی که برای دکمش دنبال کت میگرده یه تئاتر پیدا کردم دنبال یکیم باهم بریم

برای توصیف حس و حال کنسرت دیشب میتونم بگم تجربه‌ای شبیه به رویا 🌖

حالا خودمونیم واقعا دلت تنگ نشده یا داری ادا بی‌تفاوتا رو در میاری؟

از اون روزا بود، احساس دوست نداشتنی بودن داشت از درون فشارم میداد‌ وقتی خیلی جدی گفت “ ازت خوش امده و …” اولش فکر کردم داره شوخی میکنه

امروز یه غریبه رو دیدم خیلی عجیب بود فامیلیشو میدونستم تاریخ تولدش ام میدونستم،میتونستم بدون این که فکر کنم تا خونشون رانندگی کنم میدونستم از چه غذایی خوشش میاد میدونستم وقتی حوصله نداشته باشه کجا میره و چی سفارش میده میتونستم حدس بزنم چی خوشحالش میکنه، میتونی بفهمی چی میگم؟

اونی که فکر میکنه هنوز شیطونیاشو نکرده رو باید ول کنی بره با همون شیطونیاش زندگی کنه.

از وقتایی که تمام تلاشمو زورمو میزنم ولی بازم اشکم درمیاد ، متنفرم.