داس را با خشم و خنده از زیر دندان این پائیز در نیاورید ما مطمئن هستیم باران که سربرسد گل ها خودسرانه می رویند. @مجید شاهید

... و زاینده رود به دهان عده ای می ریزد که خشک شده است..‌. @مجید شاهید

گرگ و میش روز و شب را که غربال می کرد آبروی زنی می ریخت که تا صبح خیانت کرده بود صبح رهگذر نمی دانست بر خاک جای پای گرگ مانده است یا رد خون میش هومن هویدا

کسی از کسی نمی پرسد همه می دانند کسی به کسی نمی گوید هیچ کس نمی داند جز دود مشکوک که با طعم کشنده ای بالا می رود سقوط هم سرافکنده فرو می آید تا شاید به نان و استخوان برسد به رفعت چاه پناه ببرد. هومن هویدا

هویدا را اگر ندیده ای چیزی نباخته ای درختی را اگر دیدی که بر خلاف باد خم شده خودش است. هومن هویدا

رکسانا گفت کفشی که برای من خریده ای تنگ است من رکسانا را به درستی می شناسم ولی او پنج سال است که در شعر من پا نمی گذارد. هومن هویدا

اینجا هم مثل آنجا زمین که دستشان نگرفت به آسمان چشم می دوزند. هومن هویدا

بر دو راهی وقتی ترا وادارند به راه مشخصی بروی باید از راه رفته برگردی که اطلاع داری راه بدون گرگ و گراز است و هر که برگردد به مقصد می رسد. هومن هویدا

خواب افتادیم گوسفندان به کتابخانه رفتند و بوستان سعدی را چریدند. هومن هویدا

پس از جنگ شهر نه جایی برای صلح دارد نه جایی برای جنگ هومن هویدا

دختران لب جوی فقط بلدند ادای زنان داغدیده درآورند بیا چشم هایمان را به آسمان زوم کردن رقص فرشته ای را دانلود کنیم. هومن هویدا

تو هم شاهد باش اعجاز شاعرانه ی من! کلید را که زدم لامپ روشن شد و تاریکی از دریچه ی بسته بیرون رفت. هومن هویدا

در انتظار تو چشمان شور من کور شدند حالا بیا کنار من بنشین با عینکم که نه با عصا شاید ببینمت. هومن هویدا

بیمارستان شلوغ بود پرستار جوان آمد نوار قلبم نگرفت گفت آخرین شعرت را باید ببینم تا بگویم کی مرخص می شوی. هومن هویدا

پس از سه روز نه رانندگی که سقوط را هم یاد گرفت و جذب مرگی شد که در دره مور مور می کرد. هومن هویدا

حرفی نمانده است با سلام والسلام. هومن هویدا

از تو دلبری گذشته است از من دلشدگی پا به پای هم پیر شدیم و زآن همه روز چیزی نمانده است جز زیبایی تو و رسوایی من. هومن هویدا

تو مرده ای اما صدای تو در قبض مکالمه ای مانده است که پستچی پیری از درز در به درون خانه ام انداخت. هومن هویدا

من سپرده ام خون بهای مرا از تو نگیرند من داشتم می مردم که تو مرا کشتی هومن هویدا

برای بار سوم هم اگر ازدواج کنم همسرم تویی بار چهارم هم... بار پنجم هم... حتی بار اول هم. هومن هویدا