شاید ظاهراً میخندیدم یا بازی میکردم ولی در باطن کمترین زخمِ زبان یا کوچکترین پیش آمد ناگوار و بیهوده ساعتهای دراز فکر مرا به خود مشغول میداشت و خودم خودم را میخوردم.
- صادق هدایت
میگویند چنان است دردش، که نکند کسی گرفتارش شود،
از منِ عاشق بشنو، گر او مشکل و دردسر است، من گرفتارِ آنم.
گر او درد است، من دیوانهی رنجم.
از آنم باش تا برایت شعر بسرایم،شعرباش تا برایت دیوانهوار برقصم