زندگی اینجوریه که بعد از دوسالونیم، یهو دلت برای رابطهای که داشتی و عشقی که تجربه کردی تنگ میشه و وسط شاواسانای یوگات دیگه نمیتونی جلوی خودتو بگیری و اشکات همینجوری میان..
روز تعطیلمو ترجیح دادم خونه بمونم تا برای مامانبزرگ بابابزرگم و مامانبابام کیک درستکنم و سفارش نقاشی رنگروغنمو بکشم🧚🏼♀️
بعضیوقتا دلم میخواد کلا از خونه بیرون نرم!
کادوهاتون خیلی هم قشنگن خیلی هم مبارکتون باشه اما ما یه آدمایی تو توییتر میشناسیم که خودشونو طرف مقابلشونو میکشن تا طرف یهچیزی براش بگیره که صرفا بیان باهاش تو توییتر فلکس کنن.
پس مجددا میگم هی مقایسه نکنید و امیدوارم همهی دخترهای “نانازی” خوشحال باشن همیشه!
با اینکه بعضیوقتا دلم برای تجربهوخاطرات گذشته تنگ میشه، اما هرگز حاضر به دوباره امتحانکردنشون نیستم چون نگاهم به آیندست و خودم رو لایق تجربههای فوقالعاده با آدم درست میدونم!
هنوزم که هنوزه، بهترین لحظهی زندگیم وقتی بود که جواب رتبه و دانشگاهم اومد و نتیجهی یکسال شبانهروز تلاش کردنمو گرفتم.
بهقاطع میگم بهترین حسی هستش که آدمیزاد میتونه تو زندگی تجربه کنه.