قراردادن نوشابه سرد در یک نایلون مجزا از غذای گرم، و تحویل آن به پیک، یه سطح بالایی از درک و شعور رو میخواد که متاسفانه بیشتر رستوران داران عزیز در تهران ندارند...
ناترازی انرژی، یه دلیلش اینه که من ۱۸۰۰ کیلومتر با موتورم راه رفتم، هزینه سوختش شده ۱۸۰ هزار تومن! اونم با نرخ آزاد :)
قیمت برق و آب و بنزین و... تا زمانی که واقعی نشه، همینه داستان!
داداشم فردا داره مهاجرت می کنه و میره...
شاید برای چند سال، شایدم همیشه!
خدا نگذره ازتون، که زندگی هامون رو نابود کردید...
و چند هزار کیلومتر بین اعضای خانواده ها فاصله انداختید!
چند ساعته که دیگه داداشم رو کنارم ندارم...
شاید حداقل برای یکسال!
صبح که تو فرودگاه بدرقه ش کردیم، انگار داغ بودم و نفهمیدم...
ولی کم کم داره بهم فشار میاد و دارم بغضی میشم!
از پیش بینی ای که داشتم، داره سخت تر میشه تحملش...
همسفره بودن با اینایی که رژیم سخت میگیرن واقعاً رو اعصابم میره. لقمه لقمهی آدم رو تحلیل میکنن.
«وااای اون نوشابه که داری میخوری قندددد خالصه!!!» میدونم خب لعنتی، تو رژیمی نه من!
امروز با برادر عزیزم تور تهران گردی ۴۰ کیلومتری داشتیم و دیدم تسلطی که بر پامنار و بهارستان و پونزده خرداد داره انصافا کمتر از تسلطش بر تاپ لوکیشن های فرمانیه و دروس نیست😁
سر کوچه مون یک سالی هست که شعبه جدیدش باز شده!
به آقای قهوه زن ش گفتم تا حالا نیومده بودم اینجا رو😂
ولی تا دلت بخواد سیمای ایران و ونک رو میرم :)
برگشت بهم گفت خجالت نمی کشی پیشِ ما نمیای؟ و منم اینجوری شدم🥹🤣😂😁