مهم نیست چه اتفاقی بیفته، مهم نیست زندگی با من چیکار میکنه یا خودم چقدر خرابکاری میکنم یا حتی بعدش توی سیاهی فرو میرم و فکر میکنم این دیگه اخرشه و چیزی درست نمیشه، من همیشه دوباره بهتر از قبل برمیگردم. این قانون زندگی من بوده و خواهد بود.
روزهای عجیبیه.دوشبه در حال فروپاشیم، صبح دیر رسیدمبرای امتحان و نمیزاشت برم سرجلسه، خانومه تو دانشگاه بهم گفت تو چقدر سر به هوایی و در نهایت گوشیمو رو صندلی مترو جا گذاشتم اگه آقاعه نمیگفت بیگوشی شده بودم.
در اخر همخوشحال و شاد و خندان رسیدم خونه.
تو هر سنی هستین حواستون خیلی باشه که اواخرتون به اوایل خیلی ها نخوره ؛ چون اون بنده خدا ها ی چیزهایی براشون تازگی داره که شما چند سال پیش بوسیدینش گذاشتینش کنار...
جملات من:
اشک زیاد که بابام خیلی تنهاست گناه داره میخوام باهاش حرف بزنم.( بابام خیلی خوبه ولی ی مینی دیکتاتوره که احساس نداره 🤣 نمیدونم این جمله چرا اومد)
من n تا بچه میخوام.
مرغ عشقا حموم نمیکنن و دارن پرهاشونو میکنن،مادر عزیزم برداشته اردک پلاستیکی رو برده تو قفسشون و خواسته عملی بهشون حموم رو یاد بده.
تورو جان عزیزاتون بس کنید.