میخوام توی باغچه جلویی خونه رز رونده و تو باغچه پشتی یاسمن رونده بکارم ،امیدوارم گرمای اینجا ب فنا ندشون

ماشینم رفت سیزده بدر،خودم موندم خونه. بی وفای زیر پای همه رو

به غیر از خالم ک‌چند سالی هست تمام مسئولیت زندگیش با منه،چند‌ وقتی هست ک با بالا رفتن سن دایی هام دارم سعی میکنم گوشه ای از مسائل زندگیشونو‌ هندل کنم،گاهی وقتا باعث میشه خیلی تخت فشار خصوصاً روحی قرار بگیرم مثل امروز و چند روز گذشته ولی نمیتونم بی خیال باشم

مهریه آره کم مراسم عروسی دوست ندارم خرج عقد با خودمه،زیر بار ننگ نمیرم جهیزیه به هیچ وجه نمیخوام،خودم همه چی دارم همسر آیندم چیزی بخواد در حد توانم تامین میکنم شاغل نباشه بهتره اخلاقم نه خیلی خوبه نه خیلی بد تو این سن دیگه آدم دنبال آرامشه،خیانت معنی نداره خلاصه همه مثل هم نیستن

گاهی اوقات مثل این چند روز اخیر فرصت نمیکنم گوشی دست بگیرم،چجوری روزی چندتا توییت میزنید؟ ازین ب بعد آخر شبا گزارش اتفاقات طول روزم رو تو یه توییت می‌نویسم ،حداقل ب یکی گفته باشم

نهال سیب و انار و توتی ک‌ کاشتم میوه های ریز دادن،خوشحالم. هر شب قبل از خواب با حوصله بشون آب میدم

انجیر،نارنج و پرتقال هم کاشتم،انجیر فقط یدونه داده،نارنج شکوفه زده،پرتقال داره کم کاری می‌کنه هنوز حرکتی نزده

شبایی ک ماه کامله میرم دقایق طولانی بش نگاه میکنم و لذت میبرم،الانم حدود نیم ساعتی نگاش کردم ،آرزو کردم،خیال پردازی کردم و برگشتم تو خونه. من عاااااشق ماه و آسمون نیمه ابری هستم

عاشق مادربزرگم بودم،یهو یادم اومد اکثر اوقات بعد از حمام موهاشو میبافتم،حرفه ای گیس میکردم😄

امشب پشت فرمون همش سرم به آسمون بود،ماه رو نگاه میکردم،با رمز یا زهرا رسیدم خونه

اعوذ بالموسیقی من حزن اللیل

یهو دلم خواست سلام و درود بگم ب همه شهدای وطن مردان و جوانانی ک از خودشون برای خاک گذشتن♥️

خبر پایان فروردین رو ب من بگید و مژدگانی بگیرید

متنی از سهراب روستایی.🖤🖤

عجب فوتبالی بود 👌👌 هر کسی نمیتونه کنار من فوتبال ببینه😂 همش داد و بیداد میکنم،تازه بازیکنا رو هم کوچ میکنم از پشت تلویزیون

امروز احمقانه ترین کار ممکن رو کردم،ساعت ۱ ظهر تا ۳ ظهر توی گرمای ۴۹ درجه ک سگ له له میزنه،باغچه رو شخم زدم، نهالها رو هرس کردم و کلی پیچک گلدار کاشتم، ک مبادا وقتش بگذره،الان سر درد و سر گیجه دارم

الان ۴۹ و توی ساعاتی از روز ۵۰ درست دمای هوا،از الان اینه خدا ب داد تیر و مرداد برسه،بخدا زندگی توی این گرما خیلی سخته،گرمای ۵۰ درجه رو باید ب چشم ببینید تا بدونید یعنی چی، روزی ۱۲ ساعت کار توی پالایشگاه تو این گرما نمی‌دونید چه عذابیه

امشب کلی با گل و گیاه ها و نهال هام حرف زدم😄، ازشون خواستم گرما رو دووم بیارن

ب شدت تکذیب میکنم

بعضی وقتا موقع ورود ب خونه یادم میره دزدگیر رو خاموش کنم، تا میرم داخل آژیر میکشه ، شدم چوپان دروغگوی همسایه ها،اگه یروز واقعا چیزی بشه کسی نمیاد.