خیلی عادی نشستی، یهو دردی که بارها پذیرفتی قلبتو میسوزونه.

یکی الان ذوقی ترینه.😂

الان متوجه دارم میشم نباید ناراحت میبودم برای آدمایی که دیگه ردی توی زندگیم ندارن؛ حقیقتا یه عده لطف کردن در حق من. :)))

حق با دورچی بود، منم نمیتونم فراموش کنم.

دلم یه پیام میخواد که هی برم بخونمش هی باورم نشه هی کیف کنم…

اینجوریم که فهمیدم میتونم راحت آدما رو فراموش کنم اما مهم اینه من میخوام فراموش کنم یا نه و فکر کنم الان دلم میخواد یکیو فراموش کنم. :)))

ببینید وفادار بودن، امن بودن، ساختن کنار هم چقدر شیک و قشنگ و پزدادنیه، حالا هی بگید من دنبال رابطه جدی نیستم و فکر کنید خیلی خفنید.

برگشتی در کار نیست، قدر هر چیو باید همون موقع میدونستی

الان فقط آخیشششش.

از روزایی که یهو جدی میشم و تصمیمای خفن میگیرم و ادامه میدم‌خیلی خوشم میاد.

ازت متنفرم

لایق جنون نبود…

امروز احساس کردم یه روزی یه جا ناراحت میشی از اینکه دیگه تو زندگیت، اثری ازم نیست و آدمی رو توی زندگیت نداری که همه چیت پسندش بود.

و هدف هایی که داره تیک میخوره. :)))

کافیه فقط نخوایی یکی با یکی دیگه آشنا در بیاد و همون متعجبت میکنه🦦کرمانِ کوچک.

مثلا میتونستی امشب پیام بدی بگی ماهو دیدی؟!

کنسله؛ امشب خوابم میاد.🦦😂

...... و تا زمانی که خاطره در استخوان است،لبخندی خشک خواهد شد....

من جدی دلم خیلی گرفته؛ اینجوریم که چرا اینجوری شد.

امشب یه چنگیز دیدم که عروس هلندی بود؛ بامزه.🤌🏻🦦