چو همزانو شوم با غم، گریبان را کنم دامن
سرِ من از سرِ زانو کند دامنگریبانی...
شدهست آیینهی زانو بنفش از شانهی دستم
که دارم چون بنفشه سر بهزانوی پشیمانی
هوا خفتهست و بستر کرده از پهلوی نومیدی
خرد مست است و بالش کرده از زانوی نادانی...
(خاقانی)
... در اشتباه بشد عمر و من یقین دارم،
که آنچه بِه ز یقین است، اشتباه من است
اگرچه بیشتر از هر کسی گنهکارم
وَلیک عفو تو بالاتر از گناه من است...
(عارف قزوینی)
من و زِ کَس گله، حاشا، کِی این دهن دارم؟
ز غیر شکوه ندارم ، ز خویشتن دارم
مجوی دُشمنِ من، غیرِ من که من دانم
چه دشمنی است که عمری است من به من دارم...
(عارف قزوینی)
قدیم ، اعیان ، بابا ننه داشتند،
علاقه به آب و خاکشان داشتند،
اما حالا هر دبوری، هر دیزیپزی ، میخواد وکیل بشه
تا بهتر مردم را بچاپه و بعد بِره خارجه زندگی بکنه!
حاجی آقا📕
(صادق هدایت)
چو به من به خنده گفتی که همیشگیست عشقت
به خودم به گریه گفتم چه دروغ آشنایی
ز وفا مگر چه گفتم که نگفته ابروان را
گرهی زدی که پیداست دگر نمیگشایی
"فاضل_نظری"