یکم شبیه بهم درستش میکردی حداقل

حال خوشی ندارم دست از سر ما بردار

آرامش توی ندونسته هرچی کمتر بدونی بهتره

دنیا اندازه اندازه کافی دیوونه داره تو آدم بمون

پی خوشبختی همش صبح تا شب دویدم من حتی یک آشنا یک آشنا ندیدم من

حقیقتو ول کردین ، چسبیدین به رویا بعدش میگین چرا نمیرسم بهش

به خوابم بیا حضوری اونجوری که باید نریدم بهت

نیمه گم شده که سخته یک سوم یا یک چهارم هم باشه راضیم

ما همیشه درگیر جنگی هستیم که نه خودمون شروعش کردیم نه علاقه‌ای بهش داریم

یک روزی پیدات میکنم و برات میخونم : منم عاشق ناز تو کشیدن بخاطر تو از همه بریدن تنها تو رو دیدن

میگذره روزا میسازیم خاطراتو

آقا دیدی وقتی به آدم درست میاد تو زندگیت وقتی باهاش فیلم میبینی فیلم قشنگ تر میشه غذاها خوش مزه تر میشن صبح بیدار شدنات با لبخند میشه و … دقیقا این آدم رو نیاز دارم

من اکثرا در زمان اشتباه ، جای اشتباهی بودم

تا میایم ۲ روز بخندیم یه اتفاقی میوفته یه عمر حالمون رو میگیره چیه این زندگی

با پایین آوردن کسی خودتون بالا نمیرین احمقا

گل های داوودی

من واقعا از تنهایی خوشم نمیاد تنهایی فیلم دیدن غذا خوردن بیرون رفتن زندگی کردن و حتی از تنهایی مردن میترسم

هرچی بیشتر آدما رو نگاه میکنم بیشتر مطمئن میشم یک مشت روانی دور هم جمع شدیم

پسرک پرسید : شجاعانه ترین حرفی که تا حالا زده‌ای چی بوده ؟ اسب گفت : (( کمک ))

حسابی خسته شدمو حسابی پر دردم به جون جفتمون قسم برم بر نمیگردم