خب تا اینجا replit کلیاتو خوب میزنه جزئیاتو میرینه حتی با توضیح هم درست انجام نمیده و باید چند بار بگی و هر بار گفتن ینی توکن بیشتر و توکن بیشتر ینی مصرف کردیت بیشتر :)

بعد اینکه ویم رو روی سرور کانفیگ کردم دیگه روی گولند روی لوکال اصن کد نمیزنم مستقیم رو سرور کد میزنم همونجا هم میبرم بالا رو تست نیاز نیست مدام پوش کنم که کلی کامیت اضافی بخوره برای تست کردن مشکل (با داکره پروداکتش و سیستمم به مشکل میخوره هر بار باهاش)

انقدر که با سوییچاش کار کردم دیگه واقعا دلم نمیخاد موس بردارم :)))) میام توی مرورگر دارم کار میکنم یهو برای اسکرول کردن میام kj میزنم =)

کار رو استارتاپ جدید با جمعی از دوستان رسما امروز استارت خورد =))

هیچوقت نیومدم عکس بگیرم از صفحه اینجوری با این توهم ک ممکنه حتی یک خط از اون کد لو بره و اکسپلویت کنه سیستمو نمیدونم چرا ولی از این توهمم ممنونم :")

تا اخر هفته رو فقط میتونم روزی۸ ۹ ساعت کار کنم از شنبه تبدیل میشه به روزی حداقل۱۵ ساعت مفید البته طبق برنامه عادی امیدوارم برسم :) چون از هیچکدوم نمیتونم بزنم و کار نکنم صرفا اخر هفته شاید تبدیل شه به۱۰ ۱۱ ساعت :) ولی ۹ماه زمانمو اینجوری مدیریت کنم بعدش زندگیم خیلی تغییر میکنه :)

امواج استارلینک قابل ردیابی نیست مثل اینکه تو ایران :)

امروز از اون روزاست ک از دیشبش حالم تخمیه و هنوز ادامه داره...

i'm literally in the dark right now :)

تقریبا هر شب دارم خوابشو میبینم و هر روز صبح متنفرم ازاینکه از خواب بیدار شم. در طول روز بار ها و بار ها حرف میزنم باهاش و سعی میکنم متقاعدش کنم که همه چیز درست میشه ولی به خودم میام میبینم دارم با خودم حرف میزنم و دیگه کار از متقاعد کردن گذشته و اون رفته :)

الان وقت هایده نبود واقعا تو این حال ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم :) اگه تو رو داشته باشم به هرچی میخام میرسم...

با موتور تصادف کردم :)

تو بیمارستانم ی خانوم دکتر جوون و ی پرستار خانوم جوون دست همو گرفتن دارن میرن بیرون. حالت عادی هم نیستن پرستاره با انگشت شستش داره دست اون یکی رو نوازش میکنه. نمیدونم چی بگم :)

پس زیر آسمان وسیع پر ستاره، گورم بکن بگذار، بیآرامم بگذرار بیآرامم... :))

مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد

داشتم تو کافه کارمو میکردم تمرکزمو داشتم یهو ی کاپل اومدن دختره همون عطری رو زده بود که اون میزد تمام تمرکزم ازبین رفت اصن نمیدونم دارم چیکار میکنم پشت سیستم فقط پروژه شرکت رو گذاشتم کنار که گند نزنم تو کدبیس حداقل و سر خودمو با کار دیگه ای دارم گرم میکنم :)) شایدم پاشدم رفتم :))

پاییز یهو می‌آد، توو یه روز، مث بهار و بقیه. صب زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. مام مث عوام‌الناس ، مث سیاوش قمیشی و کریس دی‌برگ عقیده داریم پاییز دلگیره. ... تولد جمشید آبانه خوب معلومه خوشش می آد، راه میره میگه دنیا یعنی محاسن پاییز :)

ولی بخای نگاه انتزاعی ب سوروش سردشتی داشته باشی، ی نرد کامپیوتره ک مدام چیزای مختلف رو امتحان میکنه و دنبال پیدا کردن خوباشه. :))) این داستان: بررسی عقاید یک سوروش

دلم کیری گرفته و حالم بده ولی با کسی نمیتونم حرف بزنم میرم رو دارک مود :)

دلم بحال خودم میسوزه من خیلی تلاش کردم و میکنم که زندگیم بهتر شه ولی انگار ی نیرویی نمیخاد بزاره من از این وضع در بیام دیگه صبحت از هرشب گذشته من هر بار چشمامو میبندم که بخابم وارد دنیایی میشم که کنار همیم دنیایی که ارزش دارم براش دنیایی که شادم و تلاشامو میبینه نه دستاوردهامو :)