🔥The 9th Round of Easy Loan, Earn $40 Reward is in progress❗️ ⏰ Promotion Period: January 15th - Feburary 15th, 2025 👉 Register now and check more details at gate.io/campaigns/358

نه دیگه، از قدیم گفتن: خوبرویان جهان، رحم ندارد دلشان

می‌گم دارم می‌رم سوپرمارکت، بعدش واقعا می‌رم اونجا! تنها هیجان روزانه‌ی زندگیم در حد خرید بستنی، ماست موسیر، چیپس دلمزه و همبرگر خلاصه شده.

با دختره رفته بودیم رستوران، صورت‌حساب رو اوردن. تو همین حین، دختره گفت: "لبات ترک خورده" و بهم بالم لبش رو داد. منم داشتم آروم بالم رو می‌زدم، که اون یواشکی حساب رو پرداخت کرد. گارسونه هم خشکش زده بود و با تعجب داشت صحنه‌ی بالم زدن من و حساب کردن دختره رو نگاه می‌کرد:)

امروز برای اولین بار رفتم یه مدرسه‌ای واسه کلاس تقویتی ریاضی‌شون؛ حس کردم وارد فیلم «ورود آقایان ممنوع» شدم!

قبل از اینکه‌ی دهه‌ی سوم زندگیت تموم بشه، یاد بگیر به‌ جای با بغض رفتن به خونه و خودخوری، ناراحتیت رو ابراز کنی و به آرایشگرت بگی: «اصلا خوب نشده! ریدی تو موهام!»

گفتم: ریدی تو موهام! گفت: می‌دونم، آرایشگر صد تومنی همینه دیگه!

دوستم بیو تلگرام دوست دخترش رو نشونم داد، گفت ببین تو رو خدا چی نوشته! نوشته بود: «روز دوازدهم حذف گند» گفتم: دوست دخترت ترکه؟ گفت: نه، دوازده روزه که با هم کات کردیم!

ملت دوباره دارن طلا می‌خرن! بعدش من چیکار می‌تونم بکنم؟ من فقط ساکتم؛ چون لقمان حکیم می‌فرماید: سخن گفتن اگر نقره باشد، سکوت طلاست:)

من وقت توی Chat GPT تایپ می‌کنم.

به یه نفر درخواست فالو دادم، ۶ ماهه نه قبول کرده نه رد کرده! برای جواب درخواست پذیرش از دانشگاه هاروارد هم اینقدر منتظر نمی‌مونی!

من وقتی بین دوستای فقیرم، از همه پولدارترم:

مشکل شما با سوپ که غذا حسابش نمی‌کنین اینه که نمی‌تونین سکشولایزش کنین!

ما یکی توی محله‌مون داریم به اسم وحید مستند؛ چون عشق مستند حیات وحشه و صدای گوینده رو هم قشنگ تقلید می‌کنه! حالا مثل اینکه توی دعوا با چوب زدن توی سرش و حافظه‌ش رو موقتا از دست داده‌. اسمش رو گذاشتن وحید فرمت!

یه شایعاتی هست که میگه زن پاپ براش پاستا درست کرده اما این از اتاقش بیرون نیومده. زنشم با چند تا راهبه نشستن و پاستا رو تا ته خوردن، نگو پاپ مرده بوده!

از این دوستی‌هایی خوشم میاد که اگه سال‌ها هم همدیگه رو نبینین، بدون اینکه گِله کنین که "پارسال دوست امسال آشنا" یا "یه یادی از ما نکردی"، همون لحظه‌ی اول دیدار، همه چی از همون جایی که قطع شده بود دوباره شروع بشه.

دایی بزرگه اینا رو گذاشته توی حیاط‌شون تا خشک بشن؛ بعدش مامانم یه چندتاشو برداشته اورده که تخمشون رو بگیریم و بکاریم، چون زن‌دایی گفته که یه نوع گل صورتی قشنگی میشن! آخه مادر من:)))))

دلم یکی می‌خواد پیشش یادم بره گوشی رو

یه دانش‌آموز توی کلاسمه که مدام در مورد دایناسورها سوال می‌پرسه. جوری شده که هر شب مجبورم بشینم درباره‌ی دایناسورا بخونم تا بتونم درست و حسابی جوابش رو بدم. حس می‌کنم دارم تبدیل میشم به راس گلر!