مسلمون و غیر مسلمون، لطفا برام دعا کنید.

کم مونده تموم بشم. فقط این ماه بگذره.

از دایرکت اینستای من و داداشم امید میباره. از بس ناامیدیم فقط چه پستایی میفرستیم:)

بخدا همه این گرونی و بدبختی و اینا، آه اون میمونس که احمدی نژاد پرتابش کرد فضا

افغان ها رو بیرون کردن عراقیارو جایگزین کنن؟

همسر من، حکم کافینتی داره برام. بنده خدا😂

این پسره که تو دانشگاه تهران آزمایشگاه منفجر شده و فوت کرده چند روز دیگه دفاعش بوده... خاک تو اون سر کشوری که دانشگاه برترش بجای هیدروژن ژنراتور هنوز از کپسول دارن استفاده میکنند. جوون مردم پر کشید... همین

جلوی لپ تاپ داشتم کارامو میگردم سکوت اذیتم میکرد. هیچی دیگه سریال سه در چهار شاهکار رو ریواچ میکنم همزمان با کارم. الان قسمت ۵ ام🤣🤣🤣 عالیه علی صادقی تو این سریال

انسان در شرایط بحرانی، به خصوص مواقعی که از درون داره ویران می‌شه، باید سکوت رو بشکنه و حرف بزنه و درخواست بوس و بغل بکنه. قوی بودن مال تو فیلماست، ما ضعیفیم و نیاز به همدیگه داریم. بوس و بغل بخواید از دیگران و بوس و بغل بدید به بقیه. پاشید.

جلو چشام بابام ضربانش شد ۵۰. مردم.... مردم به معنای واقعی. دعا کنید بابام خوب بشه بتونه دو هفته دیگه دفاع ارشد یدونه دخترش بیاد دارم. تموم میشم. دارم از بین میرم دارن قلبمو رنده میکنن

برای رنجی که این روزها میکشم زیادی ناشی و نابلدم. گیجم... شوکم... غمگینم و مستاصل و اصلا قوی نیستم.

درسته غم دارشتم و دارم، ولی امروز این دخترو دیدم و یکم از حال بد خارج شدم. به غیر یار خوب، دوست خوب هم تمام ماجراست.

دوستان متخصص ریه خوب اگه میشناسید بهم معرفی کنید.

بابام رفت تمامم رفت یتیمم کرد

بهم تو بیمارستان گفتن برادرته؟ بابا تو هنوز موهات مشکی بود بابا فردا دفاع ارشدم بود هفته بعدیش میخواستیم جهازمو بچینیم بابا بابا انگشتمو گرفتی چی میخواستی بگی نتونستی بابا من به دنیای بدون بابا عادت ندارم بابا

مرحمت کنید برای پدرم نماز شب اول بخونید. عباس فرزند حسن.

پدرتان را تماشا کنید طولانی.

تا میام گریه کنم بگم دفاعم رو ندید، جهیزیه ام رو نچیدم ندید، عروسیمو ندید، نوه اشو ندید، میگن دعا کن عقدتو دید فلانی که هیچ ندید، بلد نیستید با آدم همدردی کنید فقط سکوت کنید. من هنو فکر میکنم بابا رفته تا سر خیابون برگرده.

دقیقا ظهر اون روزی که رفت بیمارستان و خبر دادن بهم، صبحش بیرون بودم و براش اسپری خریدم. اسپری ای که هیچ وقت بهش ندادم و الان مثل آیینه دِق جلومه.

بابا بدترین قسمتش اونجا بود که از خواب بیدار شدم و متوجه شدم واقعا رفتی، اون روز صبح برای اولین بار بدون جراحت، درد فیزیکی رو احساس کردم.