فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم #صائب_تبریزی

و گاه تمام عشق به دور ایستادن است...

بگذار ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم #حناب‌حافظ

روشن از پرتورویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست /حافظ

ای باد، اهل روضه ز حسرت بسوختند دیگر به کس مگوی که ما خاک آن دریم ما را به روز واقعه خاطر به آن خوش است کز خاک آستان تو تصدیع می‌بریم گر جان طلب کند ز تو جانان، بده کمال تا جنس عاریت به خداوند بسپریم #جناب‌کمال‌خجندی

در این شقیقه‌ی خیس از هوای خسته‌ی خرداد هزار پنجره پژمرد،پشت نقابِ فریاد دوباره آینه‌ها خاک خورد و بوف نخواند عقل، پَر زد و در تله‌ی جنون افتاد میان کوچه‌ی"بی‌راه"،سایه‌ای افتاده‌ست که بی‌هراس، به دوش‌اش نَفَسِ قرون افتاد. #شعر_فرفری

ما ره ز قبله سوی خرابات می‌کنیم و اندر قمارخانه مناجات می‌کنیم گاهی ز دُرد دَرد هیاهوی می‌زنیم گاهی ز صاف میکده هیهات می‌کنیم چون یک نفس به صومعه هشیار نیستیم مست و خراب کار خرابات می‌کنیم دُردی کشیم تا که نباشیم مرد دین با اهل دین به کفر مباحات می‌کنیم #جناب‌عطارنیشابوری

‌ این‌جا کسی‌ست پنهان مانند قند در نِی شیرین شکرفروشی، دکّانِ من گرفته . جادو و چشم‌بندی چشم کس‌اش نبیند سوداگری‌ست موزون، میزانِ من گرفته . چون گلشکر من و او در همدگر سرشته من خوی او گرفته، او آنِ من گرفته ▪️مولانا

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم ما با توایم و با تو نه‌ایم، اینت بلعحب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگرکس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم #جناب‌سعدی

توضیح ندارد.😂😂😂

گــر ز حال دل خبـــــــر داری بگو  ور نشــــانی مختصـــر داری بگو مرگ را دانم ولی تا کوی دوست  راه اگـــــر نزدیکـــــــــتر داری بگو ...    #مولانا

تویی آن باغ و گلستان،، منم آن هَزار نالان که همی نغمه سُرایم،، زِ غمِ این دل گریان ببین به خون نشست چشم،، من دگر اشک نریزم تو مزن زخم به قلبم،، که دگر نیست به تن جان بسلامت برو جانم،، که به جان نیست قرارم دگر از تو هیچ نخواهم،، منم و این دلِ زارم #سینا #بامن‌ازعشق‌مگو

کجاست و کِی می‌رسد مرگ،، که چاره‌یِ درد من است گویی که او هم چون تو،، مرا بدست فراموشی سپرده است #سینا_بداهه #دلتنگی

بر خلاف روزگاران کهن،، کان تیغ نکشت اسمعیل عید قربان آمد و اسمعیل‌ها،، قربان شدند هاجر آن روزگاران،، ز شادی هِله کرد خوب بنگر هاجران شهر ما،، از غم همه شیون کنند #سینا #مادران_داغدار #عیدقربان

تصنیف ، ساقیا : محمدرضا شجریان من از کجا پند از کجا،باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را،برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا ای جان جان ما نامدیم از بهر نان برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا #مولانا

بگذار تا به گلشن روی تو بگذریم در باغ وصل از گل روی تو برخوریم باشد اسیر چشم گدایان پادشاه بردار پرده تا که رخت سیر بنگریم کوری دیده گو بشکن حور پای ما اگر سر بغرف‌هاش چو طوبی درآوریم در خلوتی که ثانی اثنین آن صباست خود را ز خیل رابعهم نیز نشمریم #جناب‌کمال‌خجندی