«مرمت انسان»

شعر و اجرا: بکتاش آبتین

جهنم است بی تو زندگی
ای شعر! رویای مرمت انسان
تو را می‌نویسم و
در آستین تمام دنیا
دنبال دستی می‌گردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده‌ای چنین را دوست دارم

#توما‌ج_صالحی
#محمود_مهرابی‌
#عباس_دریس

درست می‌گوید واروفاکیس که بدون حمایت دولتهای آمریکا و اروپا، ارتش اسراییل جرئت نمی‌کرد کودکان را زنده بسوزاند، آمریکا و اروپا هم جرئت دفاع از این جنایات را نمی‌داشتند اگر شهروندان‌شان چنین بی‌تفاوت نمی‌بودند.

سلاخ نه، قناری
به سلاخ دل داده بود!
«بانوی سرخپوش»
شیفته ملایی
که نمیدانم از آن هزار،
به کدام چهره او
دل باخته بود!
آه
بانوی سرخپوش خاطره‌ها🥀

اوایل یک تبخال بود
زخمی گذرا
دیروز فهمیدم سرطان است.
خاطراتم را میگویم
سرطان گرفته‌اند.
بانوی سرخپوش هم
که دیگر
در میدان فردوسی نیست و
فقط در خاطره‌هاست.🥀

احمد پورکاظم
#توما‌ج_صالحی
#محمود_مهرابی‌
#عباس_دریس

ما معمولاً خطاهای خودمان را اگر هم ببینیم یا به ما نشان دهند، توجیه میکنیم. پاراگرافی قابل تعمق و آموزنده برای ما و انها که در برخورد با خودشان صاف و روراست و خواهان رشد و ارتقای خود هستند.

ولی اینو دیگه قبول دارید که همکار قصاب تهران، قاضی مرگ و جنایتکار‌ علیه بشریت باید محاکمه بشه یا اینم...؟؟؟!!!
#قصاب_تهران
#قاضی_مرگ

از شب آسمان
یک بغل ستاره چیده ام
بیاویزم به
شبِ گیسوانت.

اپ.ک

«ابراهیم در آتش»
و خداوند جبرئیل را انگشتری بداد تا در انگشت ابراهیم کند و جبرئیل چنان کرد و آتش چندان سرد بر او آمد که دندان به لرزه آمد. و سپس گلستانی از آتش برآمد سرسبز و پرگل چنان که نمرود به آزر گفت حقا که خدای ابراهیم را پرستیدن سزا باشد.»
خدای اساطیر.
خدای جماهیر.

زمانی برای مستی ما.
زمانی برای مستی دلها‌ی داغدار.
مادرم اگر بود صداش پر از خوشحالی و شوق داد میزد احمد شنیدی؟ سِقَط کرد. دیدی آهم گرفتشون؟ بسی کردُم(فرستادم) ده کیلو شیرینی بسونن پخش کنم بین همه. یه روزی هم خبر او اصل کاری بیای شوم(شام) بدم به همه.

بی سابقه است. هلیکوپتری سقوط کند و مردم به جای نگرانی از وضع سرنشینان، نگران زنده بودن آنها باشند. و بعد هم جشن بگیرند.
#توماج‌_صالحی

و شب چندان به درازا کشید
که دیدِ چشمم به سر رسید.
از پشت پنجره
خیره به آسمان
به تختخواب پناه بردم.
باز خودم را دیدم
که پشت پنجره
خیره به آسمان نشسته‌ام.
و صبح که برخاستم،
باز دیدم
پشت پنجره
خیره به آسمان نشسته‌ام!
و هنوز شب است و
ماه برایم شعر می‌خواند.🥀

احمد پورکاظم

نامه درخشان و سهمگینی است از ابراهیم گلستان به چوبک در سال ۶۷ میلادی. گلستان از زندگی با و بدون فروغ نوشته. نفسگیر و دردناک و همچنان نثری قوی درباره عشق.
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود/ رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

مطالعات ایرانی استنفورد منتشر کرده
instagram.com/stanfordirania…

ندانی که مردم پیمان شکن
ستوده نباشند بر انجمن.
چه پیمان شکستن، چه کین ساختن
همیشه بسوی بدی تاختن.

اگر من مردم
پنجرە را باز نگە دار
من از همین ایوان
صدای حرکت داس های را شنیدەام کە
خوشەهای گندم را درو می کردند.
اگر من مردم
پنجرە را باز نگەدار...!

«فدریکوگارسیا لورکا»

#توماج‌_صالحی
#محمود_مهرابى
#رضا_رسائی