چیزی که ما به عنوان قشر خاکستری میشناسیم، طیف وسیعی از مردمند که تمامی گرایش های سیاسی و عقیدتی و قومی رو شامل می شوند. این گروه تا به قطعیت نرسند، همراه نمی شوند. این قشر، عاقلند و محافظه کار و نظاره گر. جنبش مهسا، نتوانست ای گروه را به تحرک وادارد، چرا که از هر طرف که رفتند

من انسانها را نه با گرایش‌های سیاسی و اعتقادی و هویتی، بلکه با راه و روش و نحوه مواجهه آنها با صاحبان دیدگاه‌های مخالف، می‌ستجم. #کرامت_انسانی #فرهنگ_پذیرش_تکثر

آرامش قبل از طوفان

و ما همچنان دوره می‌کنیم شب و روز را هنوز را … #شاملو

من #مجید_شیخی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۸. بیست و دو سالم بود، متولد ۱ مرداد ماه ۱۳۷۶. فرزند حسین، تک پسر و فقط یه خواهر کوچکتر داشتم. اهل و ساکن چهارده متری نسیم شهر (اکبرآباد) در استان تهران بودم. تو دبیرستان رشته علوم انسانی خوندم و دانشجوى ترم آخر حقوق تو

یکی از زیبا‌ترین اختراعات بشر ماشین چاپ بود و یکی از کم‌لطفی‌ها، به شغل چاپچی‌ دستگاه افست روا رفت که اگه به من بود، جزو هنرها قرارش می‌دادم. شش سال تو یه چاپخونه کار کردم و با این‌که با دستگاه دیجیتال کار می‌کردم اما خیلی راجع به صنعت چاپ یاد‌گرفتم. یه دوره هم منو فرستادند

جنگلی از کف پا تا به کمر سوخت ولی دل ضحاک بر این جنگل بیچاره نسوخت هرچه ویران‌شدنی بود به ویرانه کشید آنچه ویرانه نمی‌گشت، به بیگانه فروخت -میلاد پرنیان فر خط استاد فرشید فهیم‌تاش

بعد از سال‌ها سکوت روشنفکران و فعالین مدنی و حقوق بشری، اولین گروهی که حول محور دادخواهی شکل گرفت، مادران خاوران بود. اعدام در سال‌های اول به روش تیرباران انجام می‌شد که تنها دستاورد مثبتش برای رژیم نو‌پا، ایجاد رعب و وحشت در بین زندانیان بود به‌واسطه‌ی صدای تیراندازی. اغلب

ربطی به خانم و آقا نداره! سالها پیش اومدم موتورمو پارک کنم. تو بازار بودم و موتور‌ها همینجوری پارک بودند. اومدم که جک رو بدم پایین، تعادلمو از دست دادم و دومینو وار پنجاه تا موتورو انداختم! هندل زدم و آتیش کردم و به سرعت از اونجا دور شدم. دو تا موتوری دنبالم افتادن ولی تعریف

ايران‌دوست که باشی، نیاز نیست به زبون بیاری، چه مستقیم و چه غیر‌مستقیم! اما… اگه گفتی؛ اسراییل بزن، اگه تو شعارت، انسان‌های دیگه رو فدای ایران کردی تا عشقتو به ایران اثبات کنی، اگه به بهونه ایران‌دوستی، لیست سیاه درست کردی که «به حساب یک‌یکتان می‌رسیم»(بجز کیو‌آر‌کدی‌ها)، اگه

صبح امروز یکشنبه ۹ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۸ صبح به‌طور جداگانه برادرم #شهروز_سدیدی و خواهرم #شکوه_سدیدی (در مقابل دختر ۸ساله‌اش) توسط نیروهای اطلاعات #سبزوار در منزل‌شان بازداشت شدند.

هنوز غوره بودیم که مویز شدیم، نوزاد بودیم که پیر شدیم و همیشه یه مقطعی رو جا انداختیم. کلی کلمات قلمبه سلبمه انگلیسی بلدیم ولی برای خوندن کتابای کودکستان، دیکشنری باز می‌کنیم. عاشق مدرنیته‌ایم ولی مدرنازیسیون رو جا‌انداختیم. دیدییم دیگران کردند و شد، ما هم همون کار رو کردیم،

آیا زشتی عدم وجود زیباییه یا زیبایی عدم حضور زشتی؟ دنیا شاید هیچ وقت، نمی‌شد که جای زیبایی باشه ولی کاش، فقط کاش اینقدر زشت نبود.