عمده مشکلم با شهرستان رفتن نگاه کردن آدم‌هاست، اول فکر میکردم هیزن بعد دیدم نه کلا نگاه میکنن، مستمر و مداوم نگاه میکنن بهت تا از شعاع دیدشون خارج بشی‌، یه چیزی خیلی براشون عجیبه ولی چی عجیبه رو نمیدونم.

واقعا کارگرا پرنسس شدن گمشو برو خودت نون بخر

روز اول یادگیری بلندر:

لطفاً اگه دستتون می‌رسه استاد فرشچیان رو ریفرش بکنید

وا، معلومه دیگه ساعت دیواری

من هنوز به چُنُس فکر می‌کنم

پفففف، ای بابا.

دیشب قرار شد یه چنل نقد و بررسی ساعت بزنیم، جای خالیش تو مارکت واقعاً حس میشه

مردم دوزار کارشونو ببین چجوری پرزنت می‌کنن اونوقت من از وقتی این کاره رو گرفتم یدونه محتوای بدردبخور نذاشتم ازش

این پیرمرده تو موبلند رو من مطمئنم که تو تبریز دیدم، سال ٨٩، پسرعموی بابابزرگم بود که سر یه زمینی تو دهات هی دعوا داشتن.

در فروش جوابمو سه روزه نمیده کارخونه پنجره سازی سه روزه به خاطر برق تعطیله لوله کش هی امروز و فردا می‌کنه کاشی کار و کناف‌کارم منتظرن کار این دیوثا تموم شه واقعاً🤏 فاصله دارم تا فروپاشی روانی

but between me and you, I didnt even have a favorite color

واقعاً می‌خوام این لوله‌کشه رو از کون دار بزنم

یه ساعت قدیمی پیدا کردم که داییم در کودکی بهم کادو داده بود، جایی یا کسی رو میشناسید که زنده‌ش کنه؟

امشب انقدر خندیدیم فکم درد می‌کنه

باز دیشب یادم افتاد اه.

کاش یه دستگاهی بود می‌رفتی توش و کامل می‌شستت، حموم خیلی مکانیزمش پیشرفت نکرده همه کار باید خودت بکنی.