من تو زندگی دوتا خط قرمز دارم خانوادم و پسر دختر خاله بابام. الان نمیدونم زن بگیرم زنم الویت دوم بعد از خانوادم باید باشه، یا الویت سوم بعد از پسر دختر خاله بابام
ببینید اگر با ایسان اسلامی ۶۰-۷۰ تا فالور مشترک دارید این یعنی حداقل ادمایی که باهاشون تو اینستاگرام دوستید نمونه همگنی از افراد جامعه ایران هستند. اراذل و اباش و قاتلا تو اینستاگرام تا ۱-۲ میلیون فالور دارن اینکه حداقل پولداره، ورزشکاره خلافکارم نیست!
واقع گرا باشید ایران اینه!
متاسفانه نمیتونم بگم ادما رو براساس مجازی قضاوت نکنید و شما از زندگی خصوصیشون خبر ندارید. چون هر دو دوستامن و بسیار ادمای خوش مشرب و خوش اخلاقی هستن.
پس علی الحساب مینویسم: Relationship Goals
میدونستید در اقایان یه ارتباط مستقیم و دو طرفه بین چاقی و کاهش تستوسترون وجود داره؟ یعنی هم کاهش تستوسترون باهاش چاقی میشه هم چاقی باعث کاهش تستوسترون میشه.حالا با کاهش درصد چربی با هر روشی این مقدار دوباره برمیگرده بالا.
پ.ن: این مقدار ممکنه کلینیکالی سیگنیفیکنت نباشه
💭 چرا جذب آدمای بیخود میشیم؟
📌 تو کتاب ”تار عنکبوت والدین و رهایی از آن“، آلن دوباتن از مفهوم جالبی حرف میزنه به نام اجبار به تکرار (Repetition Compulsion) و میگه: ما به جای عشق به کسانی که به شیوه ایدئال به ما محبت میکنن، عاشق کسانی میشیم که جنس محبتشون برامون آشناست...
دیدی دنیا دو روزه وفا نداره؟ دیدی طنابش تخمی بود؟ دیدی گرد و خاک کردی گرد سم خران شما نیز بگذرد؟ دیدی دیوونه ها همه اخمو شدن آویزون شدن؟ دیدی مردم بی لبخند؟ دیدی دیگه نا نداریم یه آب گرمو وصلش کنیم؟ دیدی زمین سفت نبود؟ دیدی حیف کردی؟
یعنی این اخرین بارم بود، بدون اینکه ازم مستقیم خواهش کنن کسیو درمان کردم. ادم ناسپاس ۴تا پاتولوژی گل درشت داشته که یکیش کشنده بوده درمان کردم خرش از پل گذشته تشکر که نکرده هیچ اومده میگه بهم قرص الکی دادی ریزش مو گرفتم تو که بلد نبودی چرا الکی دارو دادی!
دوستان چه خوشحال باشید چه ناراحت که حقتونه باشید یا نباشید. تاثیری در تصمیم اسراییل بزای زدن جایی نداره. فلذا به این دلیل که شما همچین احساساتی دارید مستحق فحش خوردن نیستید.
بخاطر شرایطی که بزرگ شدم از نظر مالی خیلی محطاتم و واقعا باید شرایط دو سه سال اینده برام قابل پیش بینی باشه تا بعد از هزاربار سبک سنگین کردن شروع کنم واسه رفاهم هزینه کنم. قرار بود سه شنبه برم قرارداد ماشینو ببندم که بالاخره اینجا ماشین بخرم. موکول شد به بعد از جنگ!
هیچ وقت تو زندگسم همچین اضطرابی در پس ذهنم نداشتم. خانوادم جای امنی هستن، فکر میکردم شهر و خیابون هم برام مهم نیست. ولی تپش قلب و خشکی دهن و لرزش دست چیز دیگه ای میگه بهم