پیروز نسبی و یا موقتی این موشک و ریزپرنده پرانیهای اخیر، روسیه، چین، اسرائیل و عربستان هستند. جنگی (که 'نعمت است') در نخواهد گرفت اما به نظر میرسد منافع بیشتر جابجا خواهد شد. چین که ۱۰ درصد نفت خامش از ایران تامین میشود و به علت تحریمها این صادرات ۲۴ درصد رشد یافته، همچنان
نمیدانم هستی یا نه، و میدانی یا نه، که چقدر سخت است زندگی کردن در و برای سرزمینی، که وقتی هر بامداد در آن و برای آن چشم میگشایی، آدمهایی که بر تو حکم میرانند را میبینی، که از مردن سخن میگویند. از رژه و موشک و رزم. از خشم و نفرت و جزم. از به تو پیوستن. این است معنای زیستن؟
در برخی معابر و خیابانهای برخی شهرهای ایران به وضوح صدای جیغ دختران و زنان به گوش میرسد. تو گویی نظامیان یک کشور خارجی وارد ایران شده و این کشور را تحت اشغال گرفته و بعد از ناکامی در سلطه بر آنها از طریق باج و خراج، آنها را با توهین و تحقیر و بازداشت به بردگی بگیرند
برای خودم این اتفاق رخ داده، که در کار سیستم اعصاب مرکزیام اخلال ایجاد شده و تصمیمهای اشتباه (یا غیر عقلانی) گرفتهام؛ موقعیتی که رژیم در آن قرار گرفته، حاصل اراده و تصمیم فردیست که در حصار جهانبینیاش ایزوله شده؛ فردی که آخرین باری که پا از حصار خود فراتر نهاد، ۳۵ سال پیش
تا بحث چاقو و چاقوکشی مطرح است، امروز دیدم آقای پرویز پرستویی فیلمی که من از وضع اسفبار اعتیاد در محلهی شوش تهران تهیه کرده بودم را منتشر کرده و به این واسطه به زاکانی، شهردار تهران به خاطر ساخت مسجد در پارک انتقاد کرده. در انتهای فیلم تیزی بر تن من ساییده شد. یک خط سادهی ممتد
سارا تبریزی میخواست به حرف شما گوش بدهد، که گفته بودید هر کس اینجا را دوست ندارد جمع کند برود. میخواست برود. میگویید مدرکش جعلی بود. زندانیاش کردید، حکم دادید، که بماند و بسوزد. سوخت. اشکال کارش این بود که آقازاده نبود و رانت نداشت که بچاپد. والا الان تورنتو بود، نه زیر خاک
گویا در «جهاد تبعیین» که خامنهای آن را در آذر ۱۴۰۰ به حواریونش دیکته کرد، شرعا مجاز است از فوتوشاپ بهره جست و زن را به مرد تبدیل کرد. این فیلم مربوط به دورهایست که ملیپوش سابق تکواندوی ایران از سر ناچاری مفتخر به عضویت در تیم ملی بلغارستان نمیشد
سال ۱۳۷۷-۷۸، سال آخر تحصیلات من در هنرستان صدا و سیما (نظام قدیم) بود. دغدغه آن روزهای من و همکلاسیهایم کنکور ۷۸ بود که همزمان شده بود با درگیریهای کوی دانشگاه. یادم هست که کارت ورود به آزمون را با هزار ترس و لرز از خیابان انقلاب - پشت نردههای دانشگاه تهران تحویل گرفتم. ۱/