تشنه ایم لاکردار ، وردار یه زنگ بزن به دلبر ، بگو یه لب بخنده برامون بگو ما رو بنگره ، دلبرانه بنگره. چشماش تر شد ، نیشست کنارمون ، دو تا سیگار روشن کرد ، یکی خودش یکی من . گفت دلبر رفته دیوونه به شاخه بلنده درخت نیگا کردم میشد دوتایی خودمون رو بیاویزیم از زلف سیاه نبودنت.